نگاهی روان‌شناختی و جامعه‌شناختی به کتاب «پشت این پنجره»

اشتراک‌گذاری در:

داستان این کتاب از منظر نقد جامعه‌شناسانه نیز درخور توجه است. نویسنده با اینکه در جای‌جای متن، خانواده را می‌ستاید و از عملکردش دفاع می‌کند؛ اما به صورت ظریف و زیرپوستی به خانواده سنتی ایرانی ایرادهایی وارد می‌داند. تأکید خانواده ایرانی بر درس و پیشرفت به جای آموزش اصلی مهارت‌های زندگی، کنترل استرس، اعتمادبه‌نفس و مهارت نه گفتن، مشکل نوجوان امروز است که به‌خوبی در داستان به آن پرداخته شده است.

به گزارش پایگاه خبری پهنه پرواز به نقل از سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – سید میثم موسویان، نویسنده و مشاور خانواده: در شرایطی که آثار ترجمه‌ای به منظور تأمین خوراک فرهنگی نوجوانان ما، بازار ادبیات را تسخیر کرده‌اند، اخیراً اثری از هنرمند متعهد، وجیهه سامانی را مطالعه کردم با عنوان «پشت این پنجره» که بوی داستان‌های ترجمه‌ای نوجوان را نداشت. این داستان، بومی و متناسب با دغدغه‌های پدرها و مادرهایی است که معمولاً به مطب مراجعه می‌کنند و با مشکلاتی از جنس مسائل یک خانواده ایرانی دست‌وپنجه نرم می‌کنند. این اثر به همت نشر بُرنا (واحد نوجوان نشر معارف) چاپ شده است.

برای نوشتن یک کار نوجوان، باید فهمید نوجوانی یعنی چه. برای کسانی که کار نوجوان انجام می‌دهند، فهم نوجوان امروز، یکی از مسائل بسیار مشکل است. بسیاری از نویسندگان موفق در این حیطه، خودشان فرزندانی دارند که این زمان را گذرانده یا در حال گذران آن هستند؛ در غیر این صورت، نویسنده باید با تعامل گسترده با نوجوان امروز، بتواند او را درک کند. البته مطالعه کتاب‌های روان‌شناسی، مانند جلد دوم کتاب «روان‌شناسی رشد» اثر لورا برک، بسیار سودمند است. نوجوانی سنی است که فرد می‌خواهد از خانواده جدا شود و مقداری از خانواده فاصله می‌گیرد؛ اما ناگهان دچار وحشت شده و به دامن خانواده برمی‌گردد. این نوسان به زیبایی در داستان خانم سامانی به تصویر کشیده شده است. از سوی دیگر، نوجوانی سن طوفان هیجانات و احساسات است؛ شخصیت داستان این کتاب گاهی مملو از مهر و محبت است و گاهی با تمام وجود خجالت می‌کشد و گاه نیز مانند یک بز کوهی بر صخره‌ای مأیوس ایستاده است.

ورود ابزارهای تکنولوژی و به چالش کشیدن منابع خانواده در حفظ هویت، ماهیت و سنت‌های خود، کشمکش اصلی ماجرا را رقم می‌زند. ما در این داستان با «خطای دروازه» آشنا می‌شویم؛ خطایی که با آغاز پاندمی کرونا به خصوصی‌ترین مکان و امن‌ترین نقطه زندگی اعضای خانواده نفوذ کرد. خطای دروازه به معنای کاری است که به ظاهر خطری ندارد؛ اما در واقع دروازه‌ای است برای نزدیک شدن به مشکلات بسیار بزرگ. گفت‌وگو با همسالان و هم‌جنسان آشنا و دوستان به نظر بی‌خطر می‌رسد و کیان خانواده آسیبی نمی‌بیند؛ اما وقتی برای شخصیت داستان عادی شد، تبدیل به دروازه‌ای می‌شود برای ورود به گروهی غریبه که دیگر دوست نیستند و از نظر عقیدتی و فرهنگی متفاوت‌اند. آن‌ها فیلم‌های خصوصی و خانوادگی مانند فیلم نامزدی را در فضای مجازی به اشتراک می‌گذارند و نوجوان را به چالش می‌کشند که می‌توان به گونه‌ای دیگر زندگی کرد. ورود به گروه بزرگ‌تری از همسالان و هم‌جنسان غریبه مانند داستان «خانم ام دی»، دروازه‌ای است برای ورود به گروه‌های بزرگ‌تر از همسالان و گاه مختلط.

داستان «خانم ام دی» در نگاه اول، قصه‌ای ساده و روزمره از زندگی یک نوجوان است که در تعامل با مادرش با چالش‌هایی مواجه است. این داستان در فضای خانوادگی رخ می‌دهد و از زبان اول شخص روایت می‌شود. استفاده از زبانی ساده و صمیمی باعث می‌شود خواننده به‌راحتی با داستان ارتباط برقرار کند و خود را در جایگاه شخصیت اصلی قرار داده و با او هم‌ذات‌پنداری کند. این داستان به‌خوبی توانسته واقعیت‌های زندگی روزمره یک نوجوان را به تصویر بکشد؛ مشکلاتی که شخصیت اصلی با آن‌ها مواجه می‌شود به‌ویژه در تعامل با مادر و دوستانش، بسیار واقعی و ملموس هستند. شخصیت اصلی داستان، نوجوانی است که با دغدغه‌های خاص خود در تلاش برای پیدا کردن جایگاهش در خانواده و بین دوستان است. شخصیت پدر و مادر نیز به خوبی پرداخته شده است؛ مادری سخت‌گیر و نگران که تمام تلاشش بهبود وضعیت فرزندش است و پدر مقداری بی‌خیال‌تر است و مانند اغلب پدرهای ایرانی چندان سخت نمی‌گیرد. نویسنده با استفاده از توصیفات دقیق و تصاویر زنده، صحنه‌ها را به‌خوبی برای خواننده مجسم می‌کند؛ از توصیف جزئیات کوچک مانند صاف‌کردن ریشه‌های فرش تا توصیف حالت‌ها و حرکات شخصیت‌ها

استفاده نویسنده از طبیعت برای نشان‌دادن فصل‌های زندگی و دردسرها به گونه‌ای است که وقتی ما شروع برف را مشاهده می‌کنیم – برفی که به ظاهر سرد است و پر از دردسر- منتظر ورود یک مشکل در داستان خواهیم بود و دچار استرس می‌شویم که این دردسر مانند برف همه‌چیز را قفل خواهد کرد؛ اما از پس این مشکل و سرمای ظاهری، همان‌طور که برف نعمت بزرگی است، ما نیز با این دردسر قرار است یک نعمت بزرگ را لمس کنیم؛ پایان داستان با همین نعمت و راه‌حل بسیار هوشمندانه به اتمام می‌رسد. داستان از منظر روان‌کاوانه دارای لایه‌هایی است که با وجود طرح ساده، عمق می‌بخشد. «عقده‌ی الکترا»، عشق دختر به پدر و رقابت، حسادت، ترس و چالش با مادر و عصبانیت نوجوان از او، با ظرافت در داستان به تصویر کشیده شده و به‌خوبی پرداخت شده است؛ اما وقتی می‌گوید: «دلم برای دریا تنگ شده»، او تمنای زمانی را می‌کند که در آن مادر را نادیده نمی‌گرفت و روابط خوبی با او داشت. این در روان‌کاوی، تمنایی است برای بازگشت به کودکی و دورانی پیش از نوجوانی.

داستان از منظر نقد جامعه‌شناسانه نیز درخور توجه است. نویسنده با اینکه در جای‌جای متن، خانواده را می‌ستاید و از عملکردش دفاع می‌کند؛ اما به صورت ظریف و زیرپوستی به خانواده سنتی ایرانی ایرادهایی وارد می‌داند. تأکید خانواده ایرانی بر درس و پیشرفت به جای آموزش اصلی مهارت‌های زندگی، کنترل استرس، اعتمادبه‌نفس و مهارت نه گفتن، مشکل نوجوان امروز است که به‌خوبی در داستان به آن پرداخته شده است. پدر شیفته فوتبال، وقتی که باید با دخترش خلوت کند و به داد او برسد، در بازی فوتبالش غرق می‌شود. در داستان، نقدی نیز در مورد نظام آموزش همگانی آموزش و پرورش مطرح شده و مقایسه آن با آموزش چهره به چهره و استاد و شاگردی به میان آمده است. در پایان، یک راه‌حل عالی برای مسئله اینترنت به صورتی پیشنهاد می‌شود که ماجرا را به‌صورت بُرد-بُرد حل کند. با راه‌حل نویسنده، نوجوان نه‌تنها از دیگران عقب نمیفتد؛ بلکه از خطرات نیز در امان می‌ماند. این راه‌حل، راه‌حل یک مشاور حرفه‌ای است که در قالب داستان برای خانواده ایرانی طرح می‌شود. راه‌حل این است: گوشی یک وسیله خصوصی نیست؛ بلکه یک وسیله خانوادگی و عمومی است برای انجام کارها، مطلع‌شدن از اخبار و رشد و پیشرفت، نه وسیله‌ای خصوصی برای تولید لذت و ارتباطات مجازی. بنابراین اعضای محترم خانواده، لطفاً گوشی را روی پیشخان آشپزخانه قرار دهید نه زیر بالش. همین اقدام خطرات را تا حد زیادی دفع خواهد کرد.

کد خبر:1147

نظرات ارزشمند شما

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *