حمیدرضا لاری، مهندس عمران و ژئوتکنیک و مخترع بین المللی که مبتلا به فلج مغزی(CP) است در گفتگوی اختصاصی با پایگاه خبری پهنه پرواز از نوع نگرش خود به زندگی و دستاوردهایش گفت که در ادامه خواهید خواند.
حمیدرضا لاری متولد بهمن ۱۳۶۴ در «جویُم» واقع در استان فارس در ابتدا به معرفی خود پرداخت و گفت: نوع معلولیت بنده، فلج مغزی(CP) است که از بدو تولد(اسپاستیک دای پلژی از ناحیه دو پا) داشتم.
حمیدرضا ادامه داد: مخترع بینالمللی هستم و عضو ASTM آمریکا(بالاترین نهاد استاندارد مواد و آزمایشها در جهان). عضو IFIA(فدراسیون بینالمللی مخترعان)، سطح یک بنیاد ملی نخبگان، مدالآور المپیاد مخترعان، دارنده مدال جشنواره خوارزمی، مهندس و پژوهشگر و جوانِ نمونه سال و همچنین شاعر، مدرس خوشنویسی و مدرس دانشگاه نیز هستم.
او گفت: سابقه همکاری با معاونت علمی و فناوری ریاستجمهوری را دارم و دارای پروانه پایه یک نظام مهندسی با ۱۵ سال سابقه کار اجرایی عمرانی هستم.
حمیدرضا لاری با اشاره به دوران کودکی خود تصریح کرد: از کودکی ریزبین و جزئینگر بودهام و هدفم «به اصطلاح بزرگسالان» نوآوری بود. از همان زمان کودکی، در تمام مسائل پرسشگر بودم و به دل کارهای متقاوت و ناشناخته میزدم.حالا هم توصیه من دقیقاً همین است، که به هر موضوع و موجود جاندار و بیجان، بارها و در لایههای ریزتر، دقت و شک کنید و حرف و فرمول هیچ بزرگی برای شما تغییرناپذیر به نظر نیاید که نتوانید جلوی جملهاش علامت سوال بگذارید! با این نگرش، در کنار اختراعاتم، برخی از فرمولهای چند قرن اخیر را در رشته تحصیلیام، نقض و تصحیح کردم.
وی افزود: مهندسی عمران، ادبیات، خوشنویسی و مطالعات مختلفی را با هم پیش بردم و در هر زمینهای هم دستاوردهای دلخواهی داشتم و اکنون نیز چند سال است پزشکی را بطور جدی و با هدف کشف بیشتر و مطرح کردن چراهای جدید، مطالعه میکنم.
حمیدرضا لاری از نحوه نگرش خود نسبت به رنج ها گفت: به این نتیجه رسیدهام که اگر رنجی زندگی شما را احاطه کرده است، یک رنج بزرگتر، میتواند آن را آزاد کند. پس بین این رنجها (یا همزمان با این رنجها)، زندگی، به ناچار، وجود دارد.این جملات را از من میشنوید که در خردسالی مرگ برادرم را دیدهام تا این، معرفیِ دنیا، برای بقیه دردهای عجیب و پر از زجرهای لحظهایام در زندگی باشد.
او ادامه داد: بعد از فوت برادر، بلافاصله مهاجرت کردیم و در شروع مدرسه، بخاطر شرایط جسمی و اسم فلج مغزی، به توانایی ذهنی من شک کردند و دیرتر از بقیه (با نوار مغز و تستهای مختلف هوش) مجاز به تحصیل شدم. سال ١٣۸۳ در رشته مهندسی برق دانشگاه سراسری قبول شدم؛ اما چون تا مقطع دکتری تحت نظر ارتش بود، بخاطر شرایط جسمی، دانشگاه قبولم نکرد و رشته تحصیلیام تغییر کرد. تحصیلات دانشگاهی و کارم، بیشتر از یک دهه، خارج از شهر و منزل بود و حتی امکانات اولیه، مانند آب و گاز نداشتم؛ در شبانهروز، فقط چند ساعت میخوابیدم. پشتوانه مالی قوی نداشتم و چند سال برای اختراعم و کار شبانهروزی، حتی جای خواب ثابتی هم نداشتم؛ همینطور تغذیه نامنظمی هم داشتم. با وجود تمام این چالشها، و همچنین در کنار دردها، مشکلات اسکلتی و عضلانی شدید، آسم، بیماری قلبی و خونریزی گوارشی به فعالیتهای خود ادامه دادم.
حمیدرضا لاری نخبه جوان ایرانی اظهار داشت: در آستانه ۳۸ سالگی و با این رزومه، که خیلی سخت ایجاد شده در چندین مصاحبه جذب، در ارگانها و هیأت علمی دانشگاهها، رد شدم؛ شاید به دلیل شرایط جسمی.آنها به مهندس نمونه سال گفتند: «کاملاً از کار افتاده هستی» و بیمه نشدم. بخاطر پاهایم از سربازی معاف نشدم و گفتند عمدی و تمارض است! هنگام گرفتن گواهینامه رانندگی، گفتند: توانایی نداری؛ اما در همان مرحله اول قبول شدم. زمانی که بر روی اختراعم کار میکردم، تمام اساتید مسخرهام میکردند و کارم را بی سرانجام میدیدند. آنها حتی کارشکنی میکردند! اما چند سال برای اثباتش، بیوقفه و شبانهروزی، تئوری و عملی، خواندم، نوشتم، طراحی کردم، ساختم و آزمایش گرفتم تا با موفقیت انجام شد. بعد از همه این چالشها، با خودم گفتم شاید این محدودیتها برایم بهتر بود. مهم این بود که اراده، فکر و ابتکار عملم محدود نشد.
این مخترع از ابتلای خود به سرطان گفت و ادامه داد: البته باز هم قرار نبود مسیر بهتر شده باشد. حالا تمام سختیها تبدیل به مصیبت شدهاند؛ به هم چسبیده و مانند یک سریال. انگار مانند تمام رمانهای دراماتیک، باید قصه به جایی میرسید که با تشخیص خودم و با خنده، به پزشک مراجعه کنم و بگویم «من سرطان دارم»! ولی این دردی که به نظر بزرگ است، زیر ذرهبینِ باقی مشکلاتم جایی ندارد. به دنبال درمان آن میروم، اما جایی از فکرم را مشغول نکرده است. چون رنجهای بزرگتری دارم که هر خط از قصه من، میتواند یک زندگی را فلج کند و به نوشتن نمیرسد. هر لحظه ذوب میشوم، ولی سکوت میکنم؛ تا دایره اطرافم دلگیر نشود.
اما کنار دریای دردهایم، همیشه سعی کردهام سنگ صبور باشم و گوش شنوا داشته باشم. پیش از ابتلا به سرطان، تمام داراییام را به بیماران سرطانی بخشیدم که به اراده خداوند، جانِ دوام داشته باشد تا این حس متفاوت، برای خودم ادامهدار باشد.
او در پایان گفت: بنابراین، همیشه نباید شرایط خوبی مهیا باشد تا دستاوردی داشته باشیم یا حتی لبخند بزنیم و ادامه بدهیم! زیاد فکر کردن به انجام یک کار، سختتر از انجام دادن خودِ آن کار میشود.
پس قدم اول را بردار، تا آرام شوی.
تهیه کننده: امینه آزادی
تنظیم کننده: لیلا قصاب زاده






2 پاسخ
قوی بمان قوی باش مثل همیشه
خدا پناهت🙏🏻🌱🌹🌹
من این مخترع را کاملا میشناسم انسانی فوق العاده با شخصیت و مهربان و به معنی واقعی کلمه عاشق ایران هست به قول معروف انسان خاکی هست با وجود اینکه دعوت نامه از کشورهای مختلف داشت و هیچ حمایتی از سیستم علمی کشور دریافت نکرده ماندن در وطن را ترجیح داد