گاه در میانهی یک مراقبه آرام، هنگام گوشدادن به موسیقیای عمیق یا حتی در طبیعت، احساسی سرشار از حضور و آرامش در بدن شکل میگیرد؛ سینه گرم میشود، نفس آهستهتر میآید و میرود و حس میکنی به چیزی بزرگتر از خودت وصل شدهای. معنویت هر نامی داشته باشد—خدا، جهان، انرژی یا فقط یک تجربهی عمیق درونی—مسیر آن تنها از ذهن نمیگذرد؛ در بدن نیز جریان دارد.
مغز چگونه این لحظهها را میسازد؟
پژوهشهای نوروسایکولوژی نشان میدهد که در چنین تجربههایی فعالیت شبکه حالت پیشفرض مغز (DMN) کاهش پیدا میکند؛ شبکهای که معمولاً میزبان گفتوگوی درونی و بازتاب ذهنی از «خود» است. با کاهش این فعالیت، فاصلهگیری از خود و احساس یکیشدن با محیط ممکن میشود.
همزمان ناحیه آهیانهای مغز—که مرزهای بدن را پردازش میکند—فعالیت کمتری دارد و حس جدایی از جهان کمرنگ میشود.
وقتی فرد میگوید «حس کردم با همهچیز یکی شدم» یا در کنار دریا بدنش را در دل طبیعت حلشده میبیند، مغز در حقیقت مرزهای “خود” را دوباره تنظیم کرده است.
نقش بدن در تجربه معنوی
فعالیت اینسولا، ناحیهای که حسهای درونی را ثبت میکند، در این لحظهها افزایش مییابد. همین فرآیند باعث میشود چنین تجربههایی همراه با نشانههای جسمانی باشند:
گرما در قفسه سینه
لرز یا اشک ناگهانی
حس سبکی یا شناوربودن
این واکنشها تنها هیجانی نیستند؛ بدن فعالانه در ساختن معنای لحظه مشارکت میکند.
تعادل هیجان و آرامش در مغز
آمیگدال و قشر پیشپیشانی میانی که دو قطب پردازش هیجان و تنظیم آن هستند، در این تجربهها ارتباط هماهنگتری پیدا میکنند. همین همکاری باعث میشود فرد به ترکیبی کمنظیر از آرامش و برانگیختگی برسد؛ حالتی که علوم اعصاب آن را «حالت تغییریافته آگاهی» (ASC) مینامد.
معنویت؛ سفری به درون بدن و مغز
شاید معنویت نه فاصلهگرفتن از دنیا، بلکه عمیقشدن در تجربهی حضور باشد. لحظهای که در دعا، مراقبه یا حتی اندوهی شخصی تجربه میشود، مغز و بدن با هم معنایی میسازند که زبان آن چیزی است که بسیاری آن را «روح» مینامند.
منبع: کانال صدرا
برچسبها: #نوروساینس #معنویت #مغز #تجربه_روحانی #آگاهی #ASC





