نویسنده : بیژن همدرسی
در جوامع امروز، فشارهای روانی و اختلالات هیجانی به یکی از چالشهای جدی سلامت عمومی تبدیل شده است. در کنار روشهای رواندرمانی و مداخلات دارویی، توجه به ابزارهای غیرکلامی برای بیان احساسات و بازسازی روان اهمیت ویژهای یافته است. یکی از این ابزارها، «هنر درمانی» است؛ رویکردی علمی که بر پایه تعامل میان خلاقیت و فرآیندهای روانشناختی شکل میگیرد.
هنر درمانی به افراد این امکان را میدهد که احساسات و افکار خود را از طریق نقاشی، موسیقی، تئاتر یا رقص بیان کنند، بدون آنکه الزاماً نیاز به کلام داشته باشند. این موضوع برای کسانی که در بیان هیجانات ناتوان هستند – از جمله مبتلایان به اختلال استرس پس از سانحه (PTSD)، یا کودکان دارای اختلال طیف اتیسم – اهمیت دوچندان دارد. در واقع، هنر بهعنوان یک «زبان جایگزین» عمل میکند؛ زبانی که میتواند مسیر ارتباطی جدیدی میان فرد و محیط پیرامونش ایجاد کند.
یافتههای عصبشناختی نشان دادهاند که فعالیتهای هنری باعث تحریک سیستم دوپامین در مغز میشوند؛ سیستمی که نقش اساسی در تجربه لذت، پاداش و انگیزه دارد. همچنین مطالعات حاکی از آن است که فعالیتهای خلاقانه سطح هورمونهای استرسزا مانند کورتیزول را کاهش داده و حتی مشاهده آثار هنری میتواند ضربان قلب و فشار خون را تعدیل کند. بنابراین، هنر نه تنها در سطح روانشناختی، بلکه در سطح فیزیولوژیک نیز اثربخش است.
کاربردهای هنر درمانی طیف وسیعی را در بر میگیرد. برای نمونه:
در افسردگی مزمن، نقاشی و نوشتن خلاق میتواند بستری امن برای تخلیه هیجانات و بازسازی امید فراهم کند.
در PTSD، بازنمایی تجربههای آسیبزا از طریق تصویر یا تئاتر به فرد امکان میدهد بدون رویارویی مستقیم با کلمات، فرآیند بازپردازش و التیام را آغاز کند.
در اتیسم، بسیاری از کودکان به دلیل دشواری در بیان احساسات کلامی، از طریق موسیقی یا نقاشی ارتباط بهتری برقرار میکنند. پژوهشها نشان دادهاند که شرکت در فعالیتهای موسیقیایی موجب افزایش مهارتهای اجتماعی و کاهش رفتارهای کلیشهای در این گروه میشود.
در سندروم دان، تمرینهای هنری مانند رقص و تئاتر نقش مهمی در ارتقای اعتماد بهنفس، بهبود مهارتهای ارتباطی و افزایش مشارکت اجتماعی ایفا میکنند.
یکی از موانع رایج در بهکارگیری هنر بهعنوان ابزار درمانی، این باور نادرست است که تنها افراد «با استعداد هنری» میتوانند از آن بهره ببرند. در حالی که هدف هنر درمانی، تولید اثر هنری با کیفیت نیست؛ بلکه استفاده از فرآیند خلاقانه بهعنوان ابزار درمانی است. در این مسیر، آنچه اهمیت دارد، تجربه فرد و تأثیر روانی آن است، نه نتیجه نهایی.
با توجه به شواهد علمی و تجربیات بالینی، ادغام هنر در فرآیند درمان میتواند بهعنوان مکملی ارزشمند در کنار دارو و رواندرمانی سنتی عمل کند. لازم است نهادهای آموزشی، درمانی و سیاستگذاران حوزه سلامت، بسترهای بیشتری برای توسعه و بهکارگیری هنر درمانی فراهم کنند. چنین رویکردی نه تنها به بهبود سلامت روان افراد منجر میشود، بلکه موجب ارتقای کیفیت زندگی در گروههای آسیبپذیر مانند کودکان اتیستیک و افراد دارای سندروم دان خواهد شد.