مطالعات علمی نشان میدهند که آمیگدال، بخشی از مغز مسئول پردازش احساسات، نقش کلیدی در ایجاد و تقویت ترس دارد. آمیگدال با دریافت اطلاعات از حواس مختلف، محرکها را با پیامدهای منفی مرتبط میکند و مسیرهای عصبی مرتبط با ترس را تقویت مینماید. این فرآیند باعث میشود که حتی در غیاب تهدید واقعی، فرد نسبت به یک محرک خاص واکنش ترس نشان دهد. به همین دلیل است که فوبیاها و ترسهای شدید میتوانند بسیار پایدار باشند و با گذشت زمان به سختی از بین بروند.
ترسهای شکلگرفته از تجربه معمولاً به تدریج در طول زندگی فرد ایجاد میشوند. برای مثال، یک کودک ممکن است پس از یک تجربه ناخوشایند با حیوان خاصی، دچار ترس از آن حیوان شود. تجربههای مشابه در طول زندگی، مسیرهای عصبی مرتبط با ترس را تقویت میکنند و واکنشهای ترسناک را پایدارتر میسازند. همچنین، محیط خانواده، فرهنگ و اجتماع نیز نقش مهمی در شکلگیری و تقویت این ترسها دارند.
مدیریت ترسهای آموختهشده
کارشناسان روانشناسی و متخصصان سلامت روان، روشهای مختلفی را برای مدیریت و کاهش ترسهای آموختهشده معرفی میکنند. یکی از مؤثرترین روشها، رفتاردرمانی شناختی (CBT) است. این روش با شناسایی افکار منفی و الگوهای رفتاری مرتبط با ترس، به فرد کمک میکند تا واکنشهای خود را کنترل کرده و به تدریج ترس را کاهش دهد. در این روش، فرد به صورت تدریجی با محرک ترسناک مواجه میشود تا حساسیت به آن کاهش یابد و واکنشهای عصبی مرتبط با ترس کمتر فعال شوند.
سایر روشهای درمانی شامل تکنیکهای آرامسازی، مدیتیشن و آموزش مهارتهای مقابلهای است. این روشها به کاهش اضطراب و استرس مرتبط با ترس کمک میکنند و فرد را قادر میسازند که واکنشهای خود را در موقعیتهای ترسناک مدیریت کند. متخصصان همچنین تأکید میکنند که ایجاد محیط حمایتکننده و ارتقای آگاهی فرد نسبت به منبع ترس، میتواند روند درمان را تسهیل کند.
در مجموع، ترسهای انسان ترکیبی از دو ترس ذاتی و ترسهای آموختهشده هستند که توسط تجربه و محیط شکل میگیرند. شناخت سازوکارهای مغزی و استفاده از روشهای علمی برای مدیریت این ترسها، میتواند به کاهش اثرات منفی آنها بر کیفیت زندگی کمک کند.
برای اطلاعات بیشتر و مشاهده جزئیات، میتوانید به مقاله کامل در وبسایت رکنا مراجعه کنید.
منبع: رکنا
برچسبها: ترس، مغز، آمیگدال، رفتاردرمانی، سلامت روان