نگاهی به ریشه، کاربردها و معنای استعاری این تعبیر فارسی
به گزارش پایگاه خبری پهنه پرواز، عبارت «اهل بخیه» در اصل به معنای دوزنده و خیاط بوده است. واژهی «بخیه» که امروزه بیشتر در زمینه پزشکی به معنای «دوختن زخم» به کار میرود، در گذشته بار معنایی گستردهتری داشته و به هر نوع دوختودوز اطلاق میشده است.
برای مثال، در شعری از واقف بتالوی (شاعر سده دوازدهم هجری) آمده
«ای دل ز ما جراحت خود را دگر مپوش / ما اهل بخیهایم، ز ما این قدر مپوش»
(آزاد بلگرامی، ۱۳۹۰: ۶۷۸)
این بیت بهخوبی نشان میدهد که تعبیر «اهل بخیه» در آن زمان با معنای اصلی خود یعنی «دوزنده» کاربرد داشته است.
معنای استعاری: فروتنی به جای فخر
از قرن یازدهم هجری به بعد، «اهل بخیه» معنایی فراتر از دوزندگی به خود میگیرد. در بسیاری از متون، بهویژه در روایتها و خاطرات ادبی، این عبارت بهعنوان نوعی بیان فروتنانه برای اشاره به تخصص در یک زمینه خاص به کار میرود.
به جای اینکه کسی بگوید «من وارد و متخصصم»، از عبارت «ما هم اهل بخیهایم» استفاده میکند تا تواضع را جایگزین خودستایی کند.
برای نمونه، عبدالله مستوفی نقل میکند که مردی برای تحت تأثیر قرار دادن یک نوازنده، میگوید:
«خانم، مایهکاری بزن. ما هم اهل بخیهایم».
و او پاسخ میدهد:
«اگر اهل بخیهای، اول شکاف خود را هم بیار!»
(مستوفی، ۱۳۸۴، ج ۱: ۲۵۱)
اهل بخیه در ادبیات معاصر
این ترکیب در نوشتههای متعددی از اهل فرهنگ، هنر و سیاست دیده میشود. برخی نمونهها:
مطهری در نقد یکی از آثار دکتر شریعتی مینویسد:
«مرتب اسما و عناوین را تکرار میکند، به علامت اینکه ما هم اهل بخیهایم».
(مطهری، ۱۳۹۳: ۱۰۳)
نادرپور از دوره دبیرستان بهعنوان زمانی یاد میکند که دیگران متوجه شدند «اهل بخیه» است، یعنی شاعر.
(نادرپور، ج ۶: ۸۸۱)
احمد میرعلایی نیز در شرح یکی از گردهماییهای ادبی مینویسد:
«چند صفحه مطلب منتشرشده به من اجازه میداد… خودم را بهاصطلاح اهل بخیه بدانم».
(میرعلایی، ۱۳۹۵: ۲۱۸)
کاربرد خاص در زبان رمزی: «معتاد بودن»
در بعضی از محافل، بهویژه در میان اهل تریاک و دود، «اهل بخیه» بهعنوان اصطلاحی رمزی برای اشاره به معتاد بودن به کار رفته است. این کاربرد از معنای استعاری «اینکاره بودن» نشأت گرفته و نوعی زبان پوشیده برای درک درونی میان «اهل منقل» بوده است.
حکایتی معروف از «پادشاه و پالاندوز»
در متنی از کتاب بهار عجم (لاله تیک چند بهار، ۱۳۸۰) آمده که پادشاهی فرمان میدهد تا در اسرع وقت خیمهای برپا شود. کارگران مختلف از جمله خیمهدوزها و یک پالاندوز گرد هم میآیند. وقتی از پالاندوز میپرسند تو کیستی؟ پاسخ میدهد:
«من هم اهل بخیهام»
عبدالله مستوفی این روایت را با جزئیات و رنگولعاب بیشتری بازگو کرده است. به روایت او، شاه پارچهای نفیس آورده و از خیاطان میخواهد لباسی شاهانه بدوزند. همه مردد میمانند، اما پالاندوز پیشقدم شده، پارچه را به سه قسمت میبرد و میگوید:
«وسطی برای گرده، دو طرف هم برای پهلوها — پالان میدوزم!»
شاه متعجب میپرسد: «پالان؟!»
پاسخ میشنود: «فرمودید اهل بخیه بیایند، من هم اهل بخیهام. در کار خودم متخصصم!»
(مستوفی، ۱۳۸۴، ج ۱: ۲۵۱)
نتیجهگیری
عبارت «اهل بخیه» از واژهای تخصصی در خیاطی، به اصطلاحی برای اظهار فروتنی در بیان تخصص تبدیل شده است. در مواردی خاص، این عبارت حتی نقش زبان رمزی برای اشاره به گرایشهای خاص (مثل اعتیاد) را ایفا کرده است.
در کاربرد امروزی، «اهل بخیه» یعنی کسی که «اینکاره» است، اما ترجیح میدهد بهجای فخر فروختن، با طنز یا تواضع از خودش یاد کند.
منابع
آزاد بلگرامی، غلامعلی (۱۳۹۰)، خزانۀ عامره، ناصر نیکوبخت و شکیل اسلمبیگ، پژوهشگاه علوم انسانی.
حری، عباس (۱۳۸۸)، زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی دکتر عباس حری، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
مطهری، مرتضی (۱۳۹۳)، حاشیههای استاد مطهری بر آثار دکتر شریعتی، صدرا.
لاله تیک چند بهار (۱۳۸۰)، بهار عجم، کاظم دزفولیان، نشر طلایه.
مستوفی، عبدالله (۱۳۸۴)، شرح زندگانی من، زوار.
میرعلایی، احمد (۱۳۹۵)، زندگینامه مرحوم ابوالحسن نجفی، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
نادرپور، نادر، تاریخ شفاهی ایران، بنیاد مطالعات ایران.
مینای آزادانی، محمدصادق (۱۳۹۳)، شاهد صادق، مجمع ذخایر اسلامی.