رمان «سه تفنگدار» را می توان یکی از نخستین آثار در ژانری در نظر گرفت که تأثیرگذاری زیادی بر آثار پس از خود داشت.
به گزارش پایگاه خبری پهنه پرواز به نقل از ایران کتاب، کتاب «سه تفنگدار» اثر «الکساندر دوما»، متعلق به جنبش «رمانتیسیسم» در نظر گرفته می شود. «رمانتیسیسم» جنبش و دورهای ادبی بود که از اواخر قرن هجدهم تا اواسط قرن نوزدهم در اوج قرار داشت. آثار برجسته در این جنبش، شامل کتاب «بلندی های بادگیر» اثر «امیلی برونته»، کتاب «فرانکنشتاین» اثر «مری شلی»، و کتاب «داغ ننگ» اثر «ناتانیل هاثورن» می شود.
رمان ها در سنت ادبیِ «رمانتیک»، اغلب داستانی مربوط به گذشته را روایت می کردند و به شکل معمول، بر یک رویداد تاریخیِ خاص تمرکز داشتند. این رویداد تاریخی در داستان «سه تفنگدار»، ماجرای «محاصره لا روشِل» است. به علاوه، رمان های «رمانتیک» اغلب با جزئیات به وضعیت عاطفی و روابط عاشقانهی پروتاگونیست خود می پرداختند. این ویژگی ها نیز به شکل آشکار در کتاب «سه تفنگدار» نمود دارد.
رمان ماندگار «الکساندر دوما» همچنین یکی از مشهورترین نمونه ها از ژانری در داستان های اروپایی است که با نام «Swashbuckler» (به معنای «شمشیربهدست») شناخته می شود. این گونه از رمان ها معمولا پروتاگونیست هایی اخلاقمدار و ماهر در نبرد را به تصویر می کشند که در مأموریتی برای نجات فردی دیگر (اغلب کاراکتری مؤنث) یا برای گرفتن انتقام هستند. رمان «سه تفنگدار» را می توان یکی از نخستین آثار در این ژانر در نظر گرفت که تأثیرگذاری زیادی بر آثار پس از خود داشت. از مشهورترین آثار در این ژانر می توان از کتاب «جزیره گنج» اثر «رابرت لویی استیونسون»، کتاب «کاپیتان بِلاد» اثر «رافائل ساباتینی»، و کتاب «زندانیِ زِندا» اثر «آنتونی هوپ» نام برد.
کتاب «سه تفنگدار» داستان مردی جوان به نام «دارتانیان» است که آرزو دارد به یک «تفنگدار» تبدیل شود. او در آغاز رمان، محل زندگیاش را ترک می کند و به پاریس می رود تا خود را به مشاور ارشد پادشاه و سردستهی تفنگداران معرفی کند. «دارتانیان» پس از رسیدن به پاریس و ملاقات با فرد مورد نظرش، سفر خود برای تبدیل شدن به یک «تفنگدار» را آغاز می کند.
بسیاری از مردم شهر چون زنان و کودکان را می دیدند که در طول کوچه ها می گریزند و درآستانهی درِ منازل ایستادهاند و فریاد می کشند و می نالند، در پوشیدن زره و جوشن شتاب می کردند؛ و نیزه و تفنگ به دست می گرفتند و به سوی مهمانخانهای به نام «فرانک مونییر» می رفتند که در مقابل آن، افراد زیادی گرد آمده بودند و لحظه به لحظه بر تعداد آن ها افزوده می شد. در آن زمان، ترس و وحشتِ بیجایی بر مردم حاکم بود و روزی نمی گذشت که در دفتر وقایع شهر، رویدادی نوشته نشده باشد. اعیان و اشراف همواره در جنگ بودند. «کاردینال» با پادشاه و امرای او نزاع می کرد، و اسپانیا با همه، یعنی با اسیران و «کاردینال» و پادشاه در جدال دائمی بود.—از کتاب «سه تفنگدار» اثر «الکساندر دوما»