پیش گفتار
زبان و ادبیات فارسی از میراث های ارزشمند ایران و ایرانیان است که باید در حفظ و گسترش آن کوشید. مطالب ادبی می تواند به مخاطبان کمک کند تا با زبان و ادبیات فارسی آشنا شوند و از زیبایی های آن لذت ببرند. همچنین می تواند به ارتقا سطح فکری و فرهنگی جامعه نیز کمک کند .
در همین راستا، برآنیم تا با راه اندازی بخش ادبی پایگاه ، با هدف حفظ و گسترش زبان و ادبیات فارسی و ارتقای اطلاعات عمومی به ویژه بصورت تخصصی تر در حوزه معلولیت ، مطالب ادبی را منتشرکنیم. بخش ادبی پایگاه ،مطالب ادبی را در قالب های مختلف از جمله شعر ، داستان ، خاطره ، نقد و بررسی که توسط نویسندگان و شاعران با و بدون معلولیت ارایه می شود را منتشر خواهد کرد.
امیدواریم با انتشار مطالب ادبی در این بخش ، بتوانیم گامی موثر دراین مسیر برداریم و پیشاپیش از تمامی نویسندگان و پژوهشگرانی که در این بخش ما را یاری میدهند، قدردانی می شود.
دکتر فتانه امیری
مدیر مسئول پایگاه خبری پهنه پرواز
برخی واژههای هندی در فارسیِ کهن و معاصر یا ضبطشده در فرهنگهای فارسی
اَنبَله: تمرهندی.
ـ ریشه: هندی: amblī و imblī.
انبه
ـ ریشه: فارسی میانه: ambag، از هندی: ambā.
بادِله: نوعی پارچۀ زربفت.
ـ ریشه: هندی: bādlā.
بارسات bârsât فصل بارندگی.
ـ ریشه: هندی: barsāt.
برشکال barškâl فصل بارندگی.
ـ ریشه: هندی: barsh-kāl.
بلادُر: گیاهی درختی، کوتاه، و بومی هند با میوهای سیاهرنگ.
ـ ریشه: هندی: balādur.
بیجَک: برگهای که روی آن اطلاعاتی مانند محتویات و تعداد بستههای بار یا کالا نوشته شدهاست و فرستنده آن را به باربری میدهد.
ـ ریشه: هندی: bījak.
بیمه
ـ ریشه: هندی: bīmā و bīma.
پاتیل: دیگ مسی بزرگ با دهانۀ گشاد.
ـ ریشه: هندی: pātilī «ظرف سفالی کوچک؛ دیگچه».
پانی: آب.
ـ ریشه: هندی: pānī.
پَتَر: تکۀ فلز و مانند آن که روی آن طلسم یا تعویذ مینوشتند: ● چشم بد کز پتر آهن و تعویذ نگشت / بند تعویذ ببرّید و پتر باز دهید (خاقانی).
ـ ریشه: از هندی: pattra «ورقۀ فلزی».
پرمیو parmiyo بیماری سوزاک.
ـ ریشه: هندی: parme’o.
پَنکه: بادبزن برقی.
ـ ریشه: هندی: paṅkhā «بادبزن».
تال: آلیاژ سرب و مس: ● اگر سفیدروی و تال و مس و برنج نامعلوم برهم گدازند آن را «دراروی» خوانند و آن اخس و ارذل جملۀ مرکبات فلزات است (ابوالقاسم کاشانی، عرائس الجواهر: ٢۴۵).
ـ ریشه: هندی: thāl.
تالاب
ـ ریشه: هندی: tāl «برکه» + فارسی: آب.
تَنبول tambul برگ فوفِل.
ـ ریشه: هندی: tambol.
تُنُک: کمحجم.
ـ ریشه: هندی: tunak، سنسکریت: tanuka.
توله tule در هندوستان، واحد اندازهگیری وزن، بهویژه وزن طلا و نقره، برابر با دو و نیم مثقال: ● چون گریبان بهناز بگشادهست / عامل او را سه توله زر دادهست (مسعود سعد).
ـ ریشه: هندی: tolā و tola.
جار: لوستر.
ـ ریشه: هندی: jhāṛ.
جال: دام؛ تله: ● ای ز انعامت گرفته صاحب آمال مال / بر ره خصمت نهاده صاحب آجال جال (قطران).
ـ ریشه: هندی: jāl.
جُنگ: دفتر یا کتابی که در آن سرودهها و مطالب گوناگون نوشته شدهاست.
ـ ریشه: هندی: jung.
جوگی jugi کسی که پیرو مذهب هندو است و برخی میپندارند میتواند کارهای فراطبیعی انجام دهد؛ یوگی.
ـ ریشه: هندی: jogī.
چادُر، قدیمی: چادَر
ـ ریشه: هندی: ćādar.
چاکسو čâksu دارویی که از دانههای سیاه و کوچک تهیه میشد و در چشمپزشکی کاربرد داشت.
ـ ریشه: هندی: ćāksū.
چپاتی: نوعی شیرینی نازک از خمیر فطیر.
ـ ریشه: هندی: ćapātī.
چتر
ـ ریشه: هندی: ćatr.
چلم čalam, čelam سرِ قلیان که تنباکو و زغال را در آن قرار میدهند.
ـ ریشه: هندی: ćilam
چیتا: یوزپلنگ.
ـ ریشه، انگلیسی: cheetah: از هندی: ćītā.
چیره čire دستار.
ـ ریشه: هندی: ćīrā.
راگ: موسیقی آوازی، آهنگ، لحن؛ شادی.
ـ ریشه: هندی: rāg، از سنسکریت: rāg.
روپیه
ـ ریشه: هندی: rūpya.
ریو riv نیرنگ: ● گر نشیند فرشتهای با دیو / وحشت آموزد و خیانت و ریو (سعدی).
ـ ریشه: هندی: rev.
ساج: درختی شبیه درخت چنار.
ـ ریشه: عربی، از هندی: sāgaun.
ساری: نوعی لباس زنانه در هند و پاکستان.
ـ ریشه: هندی: sāṛī.
سوس sus [بسنجید با سوسمار] خوک آبی.
ـ ریشه: هندی: sūs.
سیک: هریک از پیروان دین توحیدی رایج در هندوستان.
ـ ریشه: انگلیسی: Sikh، از هندی: sikh «شاگرد؛ پژوهشگر».
شامپو
ـ ریشه: انگلیسی: shampoo، از هندی: cāṁpō.
قداره: نوعی خنجر
ـ ریشه: هندی: kaṭār.
کُرور: واحد شمارش، برابر با پانصدهزار.
ـ ریشه: هندی: karoṛ (گویشی: kroṛ).
کروه koruh, -oh واحد اندازهگیری مسافت، کمابیش برابر با دو مایل؛ آشیانه و آرامگاه.
ـ ریشه: هندی: karoh، از سنسکریت: krośa.
کریلا karilâ گیاهی خزنده
ـ ریشه: از هندی: karīlā.
کژور kažur ریشۀ تلخ گیاه زرنباد: ● عسلش را به حنظل است نسب / شکرش را برادر است کژور (ناصرخسرو).
ـ ریشه: هندی: khajūr.
کوتوال kutvâl نگهبان قلعه.
ـ ریشه: هندی: kotwāl.
گاری
ـ ریشه: هندی: gāṛī.
گریال garyâl لوحی فلزی و گِرد که هنگامی که پیمانه یا پنگان در آب فرومیرفت برای اعلام ساعت با میلهای به آن مینواختند.
ـ ریشه: هندی: ghaṛiyāl.
گسیلا gasilâ نوعی خزندﮤ وحشی.
ـ ریشه: از هندی: ghīlā.
گَندَک: گوگرد؛ باروت.
ـ ریشه: هندی: gandak.
گونی: پارچۀ زبر.
ـ ریشه: هندی: goṇī.
لجالو laj(j)âlu گیاهی با شاخههای باریک و برگهای ریز که هرگاه آن را لمس کنند برگهایش بسته میشود.
ـ ریشه: هندی: lajjālu.
لنگوته longute لنگ کوچک.
ـ ریشه: هندی: laṅgoṭ.
ماهوت: نوعی پارچۀ پشمی ضخیم و پرزدار.
ـ ریشه: هندی: mahāwat «فیلبان»؟.
مَگَرمَچ: تمساح.
ـ ریشه: هندی: magar-maććh.
نیم nim درختی بزرگ و بومی هندوستان.
ـ ریشه: هندی.
منبع:
Platts, John T. (John Thompson), A dictionary of Urdu, classical Hindi, and English, London, W. H. Allen & Co.1884
مریم رحیمی
خوبیو مهربانی را به رخ بکشیم
امروز در کتاب ریشههای تاریخی ضربالامثلهای فارسی به ریشه ضربالامثل به رخ کشیدن رسیدم که به دلیل طولانی بودن مطلب خلاصهای از آن را با شما به اشتراک میگذارم.
به رخ کشیدن ( این اصطلاح را هنگامی به کار می برند که با برشمردن خوبی هایی که به کسی کرده اند و یا بدی هایی که از کسی دیده اند، اورا خجالت زده کرده و از میدان به در کنند. )
بر خلاف تصور بسیاری از فارسی زبانان واژه ی رخ در این اصطلاح به معنی چهره و صورت نیست و ارتباطی با این معنا ندارد. این واژه از اصطلاحات بازی شطرنج و نام یکی از مهره های آن است.
رخ نام مرغی عظیم الجثه و افسانه ای است که فیل و کرگدن را نیز می رباید و چون این مهره در بازی شطرنج اگر مانعی بر سر راه خود نداشته باشد از دور مهره هایی چون فیل و اسب را به راحتی از پای در می آورد این نام را بر آن نهاده اند ( لغت نامه ی دهخدا ).
شطرنج بازان نیز همیشه کوشش می کنند تا این مهره ی حریف را که پس از مهره ی وزیر مهم ترین مهره است، هر چه زودتر از میان بردارند و حریف را به شکست نزدیک تر نمایند.
در اصطلاح بازی شطرنج هرگاه بازی کنی مهره ای را در کمین مهره ی رخ قراربدهد تا در نخستین فرصت آن را بکشد این کار او را را به رخ کشیدن می نامند ( عبدالله مستوفی ، کتاب شرح زندگانی من، جلد سوم، برگ ۲۴۶ ). با وارد شدن این اصطلاح در زبان عامه، هر گفته یا کاری را نیز که هدف به شکست کشاندن کسی در بحث و استدلال دنبال نماید و مایه شرمندگی وی گردد به رخ کشیدن نامیده اند.
مریم رحیمی
روز سعدی روز اصالت زبان فارسی
اول اردیبهشت ماه، روز آغاز نگارش گلستان، توسط مرکز سعدیشناسی ایران، روز سعدی نامیده شده است. این رسم از سال ۱۳۸۱ برقرار بوده ولی در اول اردیبهشت ۱۳۸۹ و در اجلاس شاعران جهان در شیراز، نخستین روز اردیبهشت ماه از سوی نهادهای فرهنگی داخلی و خارجی به عنوان روز سعدی نامگذاری شد.
ابومحمّد مُشرفالدین مُصلِح بن عبدالله بن مشرّف (بین ۵۸۵ تا ۶۱۵ – بین ۶۹۰ تا ۶۹۵ هجری قمری) به سعدی، شاعر و نویسندهٔ پارسیگوی ایرانی است. اهل ادب به او لقب «استادِ سخن»، «پادشاهِ سخن»، «شیخِ اجلّ» و حتی بهطور مطلق، «استاد» دادهاند. او در نظامیهٔ بغداد، که مهمترین مرکز علم و دانش جهان اسلام در آن زمان به حساب میآمد، تحصیل و پس از آن بهعنوان خطیب به مناطق مختلفی از جمله شام و حجاز سفر کرد. سعدی سپس به زادگاه خود شیراز، برگشت و تا پایان عمر در آنجا اقامت گزید. آرامگاه وی در شیراز واقع شدهاست که به سعدیه معروف است.
بیشتر عمر او مصادف با حکومت اتابکان فارس در شیراز و همزمان با حمله مغول به ایران و سقوط بسیاری از حکومتهای وقت نظیر خوارزمشاهیان و عباسیان بود. البته سرزمین فارس، بهواسطهٔ تدابیر عبوبکربن سعد، ششمین و معروفترین اتابکان سَلغُری شیراز، از حملهٔ مغول در امان ماند. همچنین قرن ششم و هفتم هجری مصادف با اوجگیری تصوف در ایران بود و تأثیر این جریان فکری و فرهنگی در آثار سعدی قابلملاحظه است. نظر اغلب سعدیپژوهان بر این است که سعدی تحت تأثیر آموزههای مذهب شافعی و اشعری و بنابراین تقدیرگرا است. سعدی بیش از آن که تابع اخلاق بهصورت مطلق و فلسفی آن باشد، مصلحتانذیش است و ازینرو اصولاً نمیتواند طرفدار ثابت و بیچونوچرای قاعدهای باشد که احیاناً در جای دیگری آن را بیان کردهاست. برخی از نوگرایان معاصر آثار او را غیراخلاقی، بیارزش، متناقض و ناهماهنگ قلمداد کردهاند.
سعدی تأثیر انکارناپذیری بر زبان فارسی گذاشتهاست؛ بهطوریکه شباهت قابلتوجهی بین فارسی امروزی و زبان سعدی وجود دارد. آثار او مدتها در مدرسهها و مکتبخانهها بهعنوان منبع آموزش زبان و ادبیات فارسی تدریس میشده و بسیاری از ضربالامثلهای رایج در زبان فارسی از آثار وی اقتباس شدهاست. او برخلاف بسیاری از نویسندگان معاصر یا پیش از خود، سادهنویسی و ایجاز را در پیش گرفت و توانست — حتی در زمان حیاتش — شهرت زیادی به دست آورد. آثار سعدی در اصطلاح سهل ممتنع (سادهٔ دشوار) است و در آنها نکتهسنجی و طنز آشکار یا پنهان ملاحظه میشود.
آثار وی در کتاب کلیات سعدی شامل گلستان به نثر، کتاب بوستان در قالب مثنوی و نیز غزلیات، گردآوری شدهاست. علاوه بر این او آثاری در سایر قالبهای ادبی نظیر قصیده، قطعه،ترجیعبند و تک بیت به زبان فارسی و عربی نیز دارد. غزلیات سعدی، اغلب عاشقانه و توصیفکنندهٔ عشق زمینی است؛ هرچند که وی غزلیات پندآموز و عارفانه نیز سرودهاست. گلستان و بوستان بهعنوان کتابهای اخلاقی شناخته میشوند و علاوه بر فارسیزبانان، بر اندیشمندان غربی از جمله ولتر و گوته نیز تأثیرگذار بودهاند.
سعدی در زمان حیات شهرت فراوانی داشت. آثار او حتی در هندوستان،آسیای صغیر و آسیای میانه به زبان فارسی یا بهصورت ترجمه در دسترس مخاطبانش قرار داشت. او نخستین شاعر ایرانی است که آثارش به یکی از زبانهای اروپایی ترجمه شدهاست. بسیاری از شاعران و نویسندگان فارسیزبان از سبک وی تقلید کردهاند. حافظ از جمله شاعرانی بوده که تحت تأثیر سبک سعدی به سرودن غزل پرداختهاست. در ادبیات معاصر نیز نویسندگانی مانند محمدعلی جمالزاده وا براهیم گلستان از او تأثیر پذیرفتهاند.
آثار سعدی بعدها به موسیقی هم راه پیدا کرد و بسیاری از غزلهای او را خوانندگانی چون تاج اصفهانی،محمدرضا شجریان و غلامحسین بنان خواندند. بهمنظور تجلیل از سعدی، اول اردیبهشت، روز آغاز نگارش کتاب گلستان، در ایران روز سعدینامگذاری شدهاست.
قصیدهای روح نواز از سعدی تقدیم به شما همراهان ارجمند.
مریم رحیمی
ز اندازه بیرون تشنهام ساقی بیار آن آب را
اول مرا سیراب کن وآنگه بده اصحاب را
من نیز چشم از خواب خوش بر مینکردم پیش از این
روز فراق دوستان شبخوش بگفتم خواب را
هر پارسا را کآن صنم در پیش مسجد بگذرد
چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را
من صید وحشی نیستم در بند جان خویشتن
گر وی به تیرم میزند اِستادهام نُشّاب را
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچکس
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
وقتی در آبی تا میان دستی و پایی میزدم
اکنون همان پنداشتم دریای بیپایاب را
امروز حالا غرقهام تا با کناری اوفتم
آنگه حکایت گویمت درد دل غرقاب را
گر بیوفایی کردمی یَرغو به قاآن بردمی
کآن کافر اعدا میکشد وین سنگدل احباب را
فریاد میدارد رقیب از دست مشتاقان او
آواز مطرب در سرا زحمت بُوَد بواب را
«سعدی! چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو»
ای بیبصر! من میروم؟ او میکشد قلاب را
درست بنویسیم
۵ نکته دربارۀ فعل پیشوندی
۱) تعریف
فعلی که از ترکیب یک پیشوند و یک فعل ساده ساخته شده باشد «فعل پیشوندی» نام دارد: برگشتن (بر- + گشتن)، بازداشتن (باز- + داشتن)، دریافتن (در- + یافتن)، فراگرفتن (فرا- + گرفتن)، وارفتن (وا- + رفتن)، وررفتن (ور- + رفتن).
۲) معنا و نقش
پیشوندهای فعلی دو نقش دارند؛ یا معنای جدیدی به فعل میدهند یا فقط معنای فعل را مؤکد و تقویت میکنند.
۲-۱) معنای جدید: «بازگشتن» و «فراگرفتن» که با «گشتن» و «گرفتن» فرق میکنند.
۲-۲) تأکید و تقویت معنا: «برانگیختن» و «برافراشتن» که فقط «انگیختن» و «افراشتن» را مؤکد و تقویت کردهاند.
۳) فاصلهگذاری
پیشوندهای فعلی همیشه بیفاصله نوشته میشوند:
- «دریافتن»: درمییابم، درمییابی، درمییابد، درمییابیم، درمییابید، درمییابند
- «فراگرفتن»: فراگرفتم، فراگرفتی، فراگرفت، فراگرفتیم، فراگرفتید، فراگرفتند
یادآوری:
۱) اگر عنصری بین پیشوند و فعل قرار گرفت، همگی بافاصله نوشته میشوند:
- فرا باید گرفت؛
- در خواهد یافت؛
- بر که گشت (= «وقتی برگشت»).
۲) ضمیرهایی که پس از پیشوند میآیند با نیمفاصله نوشته میشوند و کاربردشان غیررسمی است: بَرِشداشت، بَرِتمیگردونم، و … .
مریم رحیمی
آشنایی با نوابغ و مشاهیر دارای معلولیت “استیون هاوکینگ “
در این بررسی درباره نوابغی خواهیم خواند که نشان دادهاند معلولیت محرومیت و محدودیت نیست و در هر شرایطی نیروی اراده است که حرف اول را میزند. پایگاه خبری پهنه پرواز جهت آشنایی مخاطبان خود با افراد موفق دارای معلولیت ، به معرفی آنان میپردازد. افراد دارای معلولیتی که با عزم راسخ و پشتکار نه تنها خود به درجات بالایی از موفقیت رسیده اند بلکه تغییرات و تاثیرات بزرگی بر زندگی انسانها در سراسر جهان به جای گذاشته اند. هر چند معلولیت در لغت معنای نقص میدهد، ولی بسیاری از افرادی که دچار معلولیت هستند، نشان داده اند که معلولیت نه تنها یک نقص نیست، بلکه می تواند زمینه ساز موفقیت های بزرگی شود.
بسیاری از بزرگان و مشاهیر تاریخ دچار معلولیت بوده اند؛ اما با عزم و اراده راسخ، نقصان های جسمانی را کنار زده و نور امید و روشنایی سعادت را بر زندگی خود تابانیده اند. مطالب معرفی نوابغ دارای معلولیت سلسله وار حضورتان تقدیم میگررد،امیدواریم که بهره روحی و درونی لازم را ببرید.
استیون هاوکینگ
استیون هاوکینگ فیزیکدان، کیهان شناس و نویسنده بریتانیایی است. او شهرت و اعتبار علمی خود را مدیون محاسبات ریاضی پیچیده و بسیار دقیقی است که در مورد پیدایش و تحول سیاهچاله های آسمانی یا حفره های سیاه انجام داده است. او پر آوازه ترین دانشمند دهه آخر قرن بیستم است. استیون هاوکینگ در ژانویه ۱۹۶۳ به یک بیماری درمان ناپذیر به نام ALS دچار شد، این بیماری بخشی از نخاع، مغز و سیستم عصبی او را مورد حمله قرار داد و اعصاب حرکتی او را به تدریج از بین برد. او از هرگونه حرکت عاجز بود و حتی توان حرکت نداشت. از او چیزی جز پوست و استخوان باقی نمانده بود. با این حال او تسلیم نشد و مغز خارق العاده او همچنان به پژوهش برای حل معماهای ناشناخته جهان ادامه داد.
رساله دکترای استیون هاوکینگ با عنوان «خواص جهانهای در حال بسط» در سال ۱۹۶۶ نوشته شدهاست و در دسترس عموم قرار دارد. هاوکینگ در ۲۴ سالگی زمانی که دانشجوی فوق لیسانس هال ترینیتی کمبریج بود این پژوهش ۱۳۴ صفحهای را نوشت. زمینهٔ پژوهشی اصلی وی کیهانشناسی و گرایش کوانتومی است. از مهمترین دستاوردهای وی مقالهای است که به رابطهٔ سیاهچالهها و قانونهای ترمودینامیک میپردازد. او نشان میدهد که سیاهچالهها بعد از مدتی به وسیلهٔ زوجهای ذرات مجازی که در افق رویداد آن تشکیل میشود، نابود میشوند که همین زوج ذرات پیشبینی میکند که سیاهچالهها باید امواجی از خود تابش کنند، که امروزه این امواج به نام تابش هاوکینگ (و گاهی تابش بِکستِین-هاوکینگ) خوانده میشوند.
در سال ۲۰۱۴ میلادی فیلمی در ژانر درام عاشقانه و زندگینامهای به کارگردانی دیوید مارش ساخته و به جهانیان ارائه شد. آنتونیمککارتن فیلمنامهً این فیلم را برپایهٔ سفر به بینهایت: زندگی من با استیون نوشتهٔ جین وایلد هاوکینگ نگاشتهاست. در این کتاب او به رابطهاش با همسر سابقش،استیونهاوکینگ، ابتلای استیون به بیماری عصبی حرکتی و موفقیتش در فیزیک میپردازد.
این فیلم عموماً با نظرات مثبت مخاطبان مواجه شد و در جشنوارهها با گرفتن جوایز مختلف، موفقیتهای زیادی کسب کرد. در مراسم جایزه گلدنگلوب ، نامزد دریافت چهار جایزه بود و از بین آنها جایزهٔ بهترین بازیگر نقش اول مرد فیلم درام برای ردمِین و بهترین موسیقی متن را از آن خود کرد. در مراسم بفتا هم نامزد دریافت ۱۰ جایزه بود که سه تا از آنها، جایزهٔ بهترین بازیگر نقش اول مرد برای ردمِین، بهترین فیلم بریتانیایی و بهترین فیلمنامهٔ اقتباسی برای مککارتن را کسب کرد. در جوابز اسکار هم نامزد دریافت پنج جایزه شد، ازجمله: بهترین فیلم، بهترین بازیگر نقش اول مرد، رای ردمِین و بهترین بازیگر نقش اول زن برای جونز.
در این فیلم میبینیم ؛
استیون بههمراه الین، که حالا عاشق یکدیگر شدهاند، به سخنرانی میرود. جین و جاناتان هم به هم میپیوندند. درهنگام سخنرانی، استیون میبیند که خودکار یک دانشجو روی زمین میافتد. او خودش را تصور میکند که بلند میشود و خودکار را به دانشجو میدهد و از تصور اینکه این بیماری چگونه بر بدنش تأثیر داشته، ناراحت میشود. با این وجود، او ادامه میدهد و یک سخنرانی الهامبخش ارائه میکند. جین یک نامه دریافت میکند که در آن ملکه الیزابت دوم خواهان ملاقات با استیون شدهاست. جین و استیون دوباره یکدیگر را میبینند و به ملاقات ملکه میروند. در حیاط کاخ، آن دو به فرزندانشان نگاه میکنند و استیون میگوید: «ببین چی ساختیم».
در سکانس پایانی، فیلم به عقب برمیگردد تا زمان اولین ملاقات جین و استیون، که نشاندهندهٔ آرزوی استیون است برای عقب بردن زمان تا ببیند در ابتدای جهان چه اتفاقی افتادهاست. در پایان، در متنی اشاره میشود که جین و جاناتان با هم ازدواج کردند و تا به امروز از دوستان صمیمی استیون باقی ماندند. همچنین، استیون نشان شوالیه را از ملکه قبول نکردهاست.
برگرفته از کتاب زندگیمن :
تاریخچه مختصر زندگی من، اثری نوشته ی استیون هاوکینگ است که نخستین بار در سال 2013 انتشار یافت.
سردبیر ادبی : مریم رحیمی
معرفی کتاب ” “تاریخچه مختصر زندگی من”
کتاب “زندگی من” اثری نوشته ی استیون هاوکینگ است که نخستین بار در سال 2013 انتشار یافت. این کتاب به ماجرای زندگی شگفت انگیز استیون هاوکینگ می پردازد و از دوران کودکی او در لندن پس از جنگ تا رسیدن هاوکینگ به شهرت و اعتبار بین المللی را مورد بررسی قرار می دهد. این کتاب موجز، سرگرم کننده و صادقانه، علاوه بر داشتن عکس هایی کمتر دیده شده از این دانشمند بزرگ، جنبه هایی از زندگی هاوکینگ را به تصویر می کشد که در آثار دیگر کمتر به آن پرداخته شده است:
پسربچه ای باهوش و جست و جوگر که همکلاسی هایش به او لقب «انیشتین» داده بودند؛ مردی شوخ و بازیگوش که بر سر وجود سیاه چاله ها با همکارانش شرط می بست؛ و همسر و پدری جوان که تلاش می کرد علاوه بر دست و پنجه نرم کردن با بیماری عصبی ALS، برای خود نامی در دنیای فیزیک و اخترشناسی دست و پا کند. به گزارش پایگاه خبری پهنه پرواز، کتاب تاریخچه مختصر زندگی من، با جذابیت های منحصر به فرد و شوخ طبعی های خاص هاوکینگ، مخاطبین را با فراز و نشیب های زندگی یکی از بزرگترین و تأثیرگذارترین دانشمندان چند دهه ی اخیر آشنا می کند.
«زندگی شگفت انگیزی روی این سیاره داشته ام و در عین حال با استفاده از ذهنم و قوانین فیزیک در دنیا سفر کرده ام. در دورترین نقاط کهکشانمان بوده ام، به سیاهچاله ای سفر کرده ام و به ابتدای زمان برگشته ام. روی زمین، پستی ها و بلندی ها، آشوب و صلح، موفقیت و رنج را تجربه کرده ام. ثروتمند و فقیر بوده ام، توانا و معلول بوده ام. تحسین و نقد شده ام ولی هیچ وقت نادیده گرفته نشده ام. به واسطه ی کارم که از طریق آن توانسته ام در درک افراد از دنیا مشارکت داشته باشم، امتیازات فوق العاده ای دریافت کرده ام. ولی دنیا اگر افرادی را نداشت که دوستشان دارم و دوستم دارند، دنیایی خالی می بود. بدون آن ها همه ی شگفتی ها برایم ناپدید می شد.»
اگر یک موضوع واحد در کتاب وجود داشته باشد، اعتقاد عمیق هاوکینگ به توانایی علم برای حل بزرگ ترین مشکلات انسان است – چه مربوط به فیزیک نظری، آینده یا گونه ی ما بر روی زمین باشند. پاسخ های او به پرسش های بزرگ، اعتقاد او به منطق طبیعت و توانایی ما برای آشکارسازی رازهای آن را نشان می دهد. خوشبینی هاوکینگ به تمام صفحات کتاب نفوذ می کند. هاوکینگ باور دارد که ما خودمان را به سمت شکستی فاجعه آمیز می بریم. افزایش سریع جمعیت سیاره به همراه نیاز بیشتر به انرژی و غذا، تجاوز بدون توقفمان به سکونتگاه های طبیعی، میزان بالای آلودگی هوا به خاطر سوخت های فسیلی، اختلافات طبقاتی رو به رشد، جهت گیری های فرهنگی – همه ی این موارد با هم، «فرمول فاجعه» را شکل می دهند. به این موارد، تهدیدات سلاح های اتمی و خیزش سریع ربات ها و هوش ماشینی را هم اضافه کنید و در نهایت خواهید دید که آینده نمی توانست از این تاریک تر به نظر برسد.
هاوکینگ باور دارد که تنها علم می تواند ما را از اشتباهاتمان نجات دهد. می توانیم فناوری هایی را توسعه دهیم تا کربن را به شکلی بهتر از چرخه ی انرژی حذف کنند و هزینه ی انرژی های تجدیدپذیر را کاهش دهند؛ می توانیم از مهندسی ژنتیک استفاده کنیم تا غذایی تولید کنیم که ارزان و به شدت مغذی است و با بیماری ها به گونه ای نوین مقابله کنیم؛ می توانیم در دهه ها یا حتی سده های آینده به مکان های دیگری از فضا مهاجرت کنیم و از پایگاهی بر روی ماه استفاده کنیم و بعد به مریخ برویم و در نهایت به سیاراتی برسیم که خارج از منظومهی شمسی ما هستند.
سردبیر ادبی : مریم رحیمی
شیوۀ نگارش ضمیرهای شخصی پیوسته (۱)
در ادامه رسالتمان در پایگاه خبری پهنهپرواز،مبنی بر درستنویسی زبان فارسی،بر آن شدیم تا به مهمترین بخش که ،شیوه نگارش ضمیرهای شخصی پیوسته،خواهیم پرداخت.
در فارسیِ معیار و غیرشکسته، رسمالخط ضمیرهای شخصی پیوسته (ـم، ـت، ـش، ـمان، ـتان، ـشان) در پیوند با انواع واژهها به شرح زیر است:
۱) واژههای پایانیافته به حرف پیوسته (مانند «ب» و «ه» و «یِ») و حرف جدا (مانند «ر»):
- کتابم، کتابت، کتابش*، کتابمان، کتابتان، کتابشان
- توجهم، توجهت، توجهش، توجهمان، توجهتان، توجهشان
- رأیم، رأیت، رأیش، رأیمان، رأیتان، رأیشان
- برادرم، برادرت، برادرش، برادرمان، برادرتان، برادرشان
یادآوری:
در «کتابش»، الگوی هجای آخر cvc (= صامت + مصوت + صامت) است: کِ – تا – بَش. بنابراین درست نیست که *کتاباش بنویسیم و /کتابش/ بخوانیم. پس املای *کتاباش و نیز *کتابات و *کتابام، که پایانیافته به حروف پیوستهاند، نادرست است.
۲) واژههای پایانیافته به صدای i: - صندلیام، صندلیات، صندلیاش، صندلیمان، صندلیتان، صندلیشان
- سرمهایام، سرمهایات، سرمهایاش، سرمهایمان، سرمهایتان، سرمهایشان
- جداییام، جداییات، جداییاش، جداییمان، جداییتان، جداییشان
یادآوری:
واژههای پایانیافته به صدای ey نیز مانند واژههای پایانیافته به i است:
نِیام، نِیات، نِیاش، نِیمان، نِیتان، نِیشان.
۳) واژههای پایانیافته به حرف «و»
الف) با صدای o:
مانتوام، مانتوات، مانتواش، مانتومان، مانتوتان، مانتوشان
یادآوری:
واژههایی مانند «رهرو» نیز با صامت میانجی «ا» نوشته میشوند: رهروام، رهروات، رهرواش. این واژهها را میتوان بدون «ا» نیز نوشت: رهروَم، رهروَت، رهروَش.
ب) با صدای u:
آرزویم، آرزویت، آرزویش، آرزویمان، آرزویتان، آرزویشان
یادآوری:
«آرزومان، آرزوتان، آرزوشان» نیز درستاند، ولی ترجیح ندارند.
۴) واژههای پایانیافته به صدای e (های بیان حرکت):
خانهام، خانهات، خانهاش، خانهمان، خانهتان، خانهشان
یادآوری:
املای *خانۀمان/ *خانهیمان، *خانۀتان/ *خانهیتان، *خانۀشان/ *خانهیشان نادرست و غیرمعیار است.
۵) واژههای پایانیافته به صدای â:
صدایم، صدایت، صدایش، صدایمان، صدایتان، صدایشان
یادآوری:
۱) «صدامان، صداتان، صداشان» نیز درستاند، ولی ترجیح ندارند.
۲) واژههایی مانند «موسیٰ» نیز در حکم واژههای پایانیافته به صدای â هستند:
موسایم، موسایت، موسایش، موسایمان، موسایتان، موسایشان.
۶) واژههای پایانیافته به همزه
الف) «أ»: مبدأم، مبدأت، مبدأش، مبدأمان، مبدأتان، مبدأشان
ب) «ؤ»: لؤلؤم، لؤلؤت، لؤلؤش، لؤلؤمان، لؤلؤتان، لؤلؤشان
پ) «ء»: جزئم، جزئت، جزئش، جزئمان، جزئتان، جزئشان
منتظر بخش دوم باشید.
سردبیر بخش ادبی: مریم رحیمی
آیا فارسی از دورۀ رضاشاه زبان رسمی ایران شدهاست؟
چند سالی است که تجزیهطلبان و دشمنان زبان فارسی این شبهه را مطرح کردهاند که زبان فارسی از دورۀ رضاشاه زبان رسمی ایران شدهاست. برای بررسی این شبهه نخست باید بدانیم زبان رسمی چیست. زبان رسمی زبانی است که دولت و حکومت برای قانونگذاری و اجرای قانون و ادارۀ کشور و نامهنگاری اداری آن را بهکار میبرد.
حال باید به دورههای سهگانۀ زبان فارسی نظر بیفکنیم و ببینیم زبان فارسی از چه دورهای زبان رسمی ایران شدهاست.
زبان فارسی به سه دورۀ فارسی باستان و فارسی میانه و فارسی نو تقسیم میشود:
◽️فارسی باستان: فارسی باستان زبان قوم پارس در دورۀ هخامنشیان بوده و کتیبۀ داریوش بر کوه بیستون کهنترین و مهمترین اثر بهجامانده به این زبان است. از سال ۱۰۰۰ پیش از میلاد (زمان ورود ایرانیان به فلات ایران) تا ۷۰۰ پیش از میلاد ایرانی باستان و از این تاریخ تا سال ۳۳۱ پیش از میلاد، که داریوش سوم هخامنشی کشته شد، فارسی باستان کاربرد داشتهاست.
◽️فارسی میانه: از سال ۳۳۱ پیش از میلاد تا سال ۸۶۷ میلادی / ۲۵۴ هجری، که یعقوب لیث صفاری در زرنج سیستان بر تخت نشست و فارسی دری را زبان رسمی ایران کرد، با دورۀ میانۀ زبانهای ایرانی سروکار داریم. فارسی میانه یکی از زبانهای ایرانی میانه است.
◽️فارسی نو: از ۲۵۴ هجری تا کنون فارسی زبان رسمی ایران است.
زبان رسمی هخامنشیان: در دورۀ هخامنشی آرامی و در کنار آن فارسی باستان و اَکَّدی و عیلامی زبانهای رسمی شاهنشاهی هخامنشی بودهاست. سنگنبشتههای داریوش و خشایارشا و اردشیر اول و داریوش دوم و اردشیر دوم و اردشیر سوم برخی از کتیبههای بهجامانده از دورۀ هخامنشیاند که به زبان فارسی باستان و به خط میخی نوشته شدهاند.
زبان رسمی اشکانیان: با سقوط هخامنشیان و روی کار آمدن سلوکیان در ایران، زبان و فرهنگ یونانی در ایران رواج یافت. مهرداد اول اشکانی خود را «دوستدار یونان» مینامید و پادشاهان پس از او نیز یوناندوست بودند. بلاش اول (پادشاهی: ۵۱ـ۷۷ یا ۷۸ میلادی) ایراندوستی را جایگزین یوناندوستی کرد و زبان و الفبای پهلوی اشکانی را بهجای زبان و الفبای یونانی بهکار برد. رفتهرفته زبان یونانی اهمیتی را که در دورۀ سلوکی و نیمۀ نخست دورۀ اشکانی بهدست آورده بود از دست داد.
زبان رسمی ساسانیان: فارسی میانه (= پارسیگ) دنبالۀ فارسی باستان و زبان رسمی ایران در دورۀ ساسانی است. پهلوی اشکانی و فارسی میانه در اصل دو گونه از یک زباناند.
فارسی دری یا فارسی نو: فارسی (فارسی دری یا فارسی نو) دنبالۀ فارسی میانۀ زردشتی و زبان محاوره در پایتخت ساسانی است و به احتمال بسیار، زبان ارتباطی مشترک در سراسر شاهنشاهی ساسانی است. این زبان رفتهرفته جانشین زبانهای سُغدی و بلخی و خوارزمی شد.
در فاصلۀ میان سقوط ساسانیان و روی کار آمدن صفاریان، زبان علمی زردشتیان ایران فارسی میانۀ زردشتی و زبان علمی مانویان فارسی میانۀ مانوی و پهلوی اشکانیِ مانوی و سغدی مانوی و زبان علمی ایرانیان مسلمان عربی بود.
فارسی میانۀ زردشتی و فارسی میانۀ مانوی و پهلوی اشکانیِ مانوی گویشهایی از یک زبان بود.
کهنترین دستنویس به زبان فارسی و به خط عربی از سالهای آغازین قرن چهارم است که در میان دستنوشتههای مانوی در واحۀ تُرفان در ترکستان چین یافت شده و قطعهای بسیار کوتاه و دربردارندۀ چند واژه است.
دولت سامانی مشوق زبان و ادب فارسی بود و به پشتیبانی منصوربن نوح سامانی ترجمۀ تاریخ طبری، مشهور به تاریخ بلعمی یا تاریخنامۀ طبری و ترجمۀ تفسیر طبری نگاشته شد.
پس از فتح ایران، برخی مسلمانان عربیزبان به شهرهای گوناگون ایران، مانند دینور و زنجان و قم و کاشان و نهاوند و حتی بخشهایی از خراسان، ازجمله نیشابور، مهاجرت کردند. کمکم عربی زبان علم و ادب شد. در زمان حَجّاجبن یوسف (میانۀ قرن نخست هجری) در غرب ایران دفتر و دیوان از فارسی به عربی برگردانده شد (بلاذری، فتوحالبلدان، ج ۲، ص ۳۶۸). اسحاقبن طلیقِ کاتب (پس از سال ۱۲۴ هجری) نیز در خراسان دفتر و دیوان را از فارسی به عربی گرداند.
از سوی دیگر، موبدان زردشتی در فارس و مناطق همسایۀ آن برای نوشتن کتابها و رسالههای دینی زبان فارسی میانه را بهکار میبردند. مانویان آسیای میانه، مانند گذشته، برخی متنهای دینی خود را به زبانهای ایرانی میانۀ پارتی و سُغدی و فارسی میانه و حتی بلخی مینوشتند. بااینحال، زبان دری در شرق ایران بیش از پیش گسترش یافت و به فرارود و افغانستان امروزی رسید و آرامآرام جای دیگر زبانهای ایرانی را گرفت.
از آنچه گفته شد درمییابیم که، جز در برخی دورههای کوتاهمدت، همواره فارسی یا گونههایی از آن در ایران زبان رسمی بودهاست.
مریم رحیمی
دربارۀ «بیتفاوت»
پایگاه خبری پهنهی پرواز ،در بخش ادبی،در قسمت درست بنویسیم،به سراغ واژه بیتفاوت رفته وبه بایدها و نبایدهای«بیتفاوت »پرداختهاست.
در کتاب غلط ننویسیم (در مدخل «بیتفاوت»، ص ۸۵) آمدهاست: «بیتفاوت […] که براثر گرتهبرداری […] در نیم قرن اخیر در رسانهها و نوشتهها کموبیش متداول شده، غلط است و بهجای آن باید گفت بیاعتنا، بیعلاقه، بیتوجه، لاقید، و نظایر اینها.»
این سخن یکی از دهها تجویز نادرست و غیرعلمی این کتاب است که پس از تقریباً چهل سال همچنان در کتابها و کارگاههای ویرایش تکرار و از آن تقلید میشود. در ادامه، دلیل نادرستی این سخن و درستی «بیتفاوت» را میآموزیم.
۱) ساختِ صفتِ «بیتفاوت» «بی-» + اسم است. این صفتها را میتوان به دو دسته تقسیم کرد.
دستۀ اول: صفتهایی که موصوف آنها فاقد چیزیاند: «بیادب» (آنکه ادب ندارد)؛ «بیخاصیت» (آنچه خاصیت ندارد).
دستۀ دوم: صفتهایی که ویژگی کسی یا چیزی را بیان میکنند: «بیناموس» (ویژگی آنکه از لاابالیگری یا کارهای نامشروع پرهیز نمیکند، نه آنکه ناموس ندارد).
همچنین: «بیامان»، «بیامانت»، «بیجا»، «بیفکر»، «بیکله»، «بینماز»، و … . «بیتفاوت» نیز از همین دسته است.
۲) «بیتفاوت» معمولاً در سه معنای کمابیش مترادف بهکار میرود که از آنها معنای اول و دوم رایجتر است:
- ویژگی کسی است که در برابر هیچکس یا هیچ چیزی احساس مسئولیت نمیکند و واکنشی نشان نمیدهد.
- ویژگی کسی است که تحت تأثیر عوامل یا شرایطی همهچیز برایش یکسان است.
- ویژگی کسی است که نه اهل جانبداری است و نه مخالفت؛ خنثاست.
۳) «بیتفاوت» را میتوان با «بیطرف» (impartial) مقایسه کرد، زیرا «بیطرف» نیز ویژگی کسی است که از دو یا چند طرفِ دعوا از هیچیک جانبداری نمیکند، نه اینکه فاقد «طرف» است. بنابراین اگر «بیتفاوت» غلط باشد، «بیطرف» و دهها واژۀ مشابه آن نیز غلطاند و اگر واژههای مشابه آن درست باشند، «بیتفاوت» نیز درست است. هردو را بسنجید با «بیانضباط» (indiscipliné)، «بیقیدوشرط» (inconditionné)، «بیتناسب» (disproportionné)، و مانند اینها که همگی گردهبرداری (ترجمۀ قرضی) و درستاند.
۴) شواهد «بیتفاوت»
۴-۱) شواهد بینشان و پسندیده
- «دنيای هزار و يک شب، از همان آغازِ گيرودارِ مجادلاتِ معتزله، نسبتبه عشق […] نمیتوانستهاست بیتفاوت مانده باشد.» (عبدالحسین زرینکوب، از کوچۀ رندان، ص ۱۷۷) (وی، در همین منبع، تعبیر «بیتفاوتی رندانه» را برای حافظ بهکار بردهاست.)
- «ميان كوچه زنی را میبيند كه مَشک به دوش گرفتهاست. علی عليهالسلام آدمی نيست كه بیتفاوت از كنار اين مناظر بگذرد.» (مجموعه آثار شهید مطهری، ج ۲۳، ص ۱۴۳)
- «پدر […] راضی و بیتفاوت است؛ هم برنده است هم بازنده؛ – حرف زدنِ نرگس آرام است و بیتفاوت؛ – بیتفاوت دَمِ بار ایستاده بود.» (از منابع گوناگون داستانی، از فرهنگ بزرگ سخن، ذیل سرواژۀ «بیتفاوت»)
۴-۲) شواهد نشاندار و ناپسند
- «فکر اینکه بعدها در حق کسی نیکوکاری بکنم یا […] شیرۀ جانشان را بمکم، در آن دقیقه، بیشک برایم بیتفاوت بود.» (فئودور داستایِفسکی، جنایت و مکافات، ترجمۀ مهری آهی، ص ۶۱۱)
ترجمۀ پسندیده و طبیعی: … برایم یکسان بود؛ برایم فرقی نداشت. - «اگر من مهرههای چوبی [شطرنج] را با مهرههای عاج عوض کنم، این تغییر در نظام بازی بیتفاوت است.» (هرمز میلانیان، آزادی و بند در زبان و مقالات دیگر (گردآوردۀ احمد خندان)، ص ۴۱)
تعبیر پسندیده و طبیعی: … در نظام بازی تأثیری ندارد؛ … در نظام بازی تفاوتی ندارد.
یادآوری:
فرهنگستان، در حوزۀ روانشناسی و علوم سلامت، واژۀ «بیاحساسی» را برای apathy تصویب کرده، اما برای erotic apathy تعبیر «بیتفاوتی شهوانی» را تصویب کردهاست. این نشان میدهد که «بیتفاوت» نیز بهطور کلی در زبان پذیرفته و متداول شدهاست و کاربرد آن اشکالی ندارد. بر پایۀ جستوجوی گوگل نیز بسامد «بیتفاوت»، تا چهار برابر، بیشتر از سایر واژههای مترادف آن است.
۵) میدانیم که اهل زبان هر واژهای را برای نیازی یا بیان مقصودی بهکار میبرند و معمولاً دو واژهٔ عیناً مترادف در زبان وجود ندارد. برای مثال، واژههایی که در ادامه آمدهاند کمابیش متردافاند، ولی نمیتوان همیشه و همهجا از آنها بهجای هم استفاده کرد: بیاعتنا، بیتوجه، بیتفاوت، بیمسئولیت، بیرگ، بیعار، بیخیال، بیفکر، بیاحساس، بیانگیزه، بیقید. این واژهها، افزون بر تفاوت معنایی، ممکن است تفاوت کاربردی ـ سبکی نیز داشته باشند.
۶) در نتیجه، از آنجا که «بیتفاوت» مانند صدها واژۀ گردهبرداریشدۀ دیگر در گفتار و نوشتارِ امروز کاملاً رایج شدهاست، پذیرفتنی و درست است و کاربرد بجای آن اشکالی ندارد.
سردبیر بخش ادبی: مریم رحیمی
نکتههایی از دستور خط فارسی
فاصلهگذاری پیشوندها و پیشوندوارهها
ــ پیشوندها و پیشوندوارههایی که امکان پیوستن به جزء پساز خود را دارند با نیمفاصله نوشته میشوند:
برون-، بوم-، تک-، درون-، زیست-، میان-، نیم-
برونمرزی، بومشناسی، تکدرس، درونمداری، زیستفنّاوری، میانواکهای، نیمبند
ــ پیشوندوارههای پس- و پیش- با نیمفاصله از کلمۀ پساز خود نوشته میشوند، ولی کاربرد این پیشوندوارهها بهصورت پیوسته در برخی از ترکیبها رایجتر است:
پیشامد، پیشاهنگ، پیشایند، پیشباز/ پیشواز، پیشبرد، پیشتاز، پیشدار، پیشرفت، پیشرفته، پیشرو، پیشروی، پیشکار، پیشکوه، پیشگاه، پیشگو، پیشگیری، پیشنهاد، پیشوا، پیشوند، پساب، پسرفت، پسماند، پسوند
پیشوندها و پیشوندوارههایی که امکان پیوستن به جزء پساز خود را ندارند بیفاصله نوشته میشوند: اَبَر-، اَرتا-، با-، باز-، بَر-، بِینا-، پاد-، پَرا-، پسا-، پیرا-، پیشا-، تَرا-، چند-، در-، دگر-، رایا-، زیر-، فر-، فرا-، فرو-، نا-، وا-، ور-
اَبَررسانا، اَرتادندانپزشکی، باقاعده، بازآفرینی، برآورد، بینارشتهای، پادزهر، پَراشنوی، پساتحریم، پیراپزشکی، پیشاتولّدی، تَراکنش، چندمنظوره، درخواست، دگردیسی، رایانامه، زیرمجموعه، فراجناحی، فرایند، فرومایه، ناخودآگاه، واکنش، وردست
برخی از پیشوندهای لاتین به زبان گفتار و نوشتار فارسی راه یافتهاند: آنتی- (anti-): آنتیبیوتیک، پارا- (para-): پاراالمپیک/ پارالمپیک، پان- (Pan-): پانهِلنیسم، تِله- (tele-): تلهکابین، مولتی- (multi-): مولتیمیلیونر، مولتیویتامین، میکرو- (micro-): میکروفیلم.
پسوندوارههای -گرا و -گرایی، که بهعنوان یکی از برابرنهادهای -ist و -ism در زبان فارسی به کار میروند، با نیمفاصله/ بیفاصله از کلمۀ پیشاز خود نوشته میشوند: نقشگرا، نقشگرایی، آرمانگرا، آرمانگرایی.
سرربیر بخش ادبی: مریم رحیمی
درست بنویسیم “سهنقطه در گفتارینویسی”
۱) برای نشان دادن لکنت زبان یا بریدهبریده سخن گفتن (از دو طرف با نیمفاصله و کشیدگی دادن به حروف پیوسته):
- گُـ…گُـ…گفتم نَـ…نَـ…نترس!
۲) برای درنگ کردن در ادای واژهها (بیفاصله از قبل):
- من… دیگه… بر… نمیگردم…! تو برو.
۳) برای نصفهنیمه گفتن واژهها (بیفاصله از قبل):
- من از این موجود میتر…
دقیقاً پشتسرم ایستاده بود و بازتابش در شیشهٔ پیشِرویم دیده میشد.
۴) هنگامی که کسی سخن دیگری را در گفتوگوها قطع میکند (بیفاصله از قبل):
افسانه با ناراحتی گفت: «من به همه میگم تو کی هستی و چیکارهای! من به پلیس…»
بابک حرفش را قطع کرد: «تو بیخود میکنی! جرئت داری بگو، ببین چه بلایی سرت میآرم!»
۵) برای نشان دادن سخنان کسی که پشت تلفن است و شنیده نمیشود (از قبل با فاصلۀ جامد و از بعد با فاصلۀ معمولی):
- بله. … علیک سلام. … به تو چه؟ … به خودم مربوطه. ... تو که همهجا زیر نظرته. … چی؟ … زنگ بزن پایین. … مسخره!
۶) در گفتوگوی تلفنی، وقتی طرف مقابل سکوت کرده یا مشکلی در ارتباط وجود دارد (بیفاصله از قبل):
- الو… الو… صدات نمیآد!
یادآوری:
در این موارد، سهنقطه نمیگذاریم:
۱) برای نشان دادن خشم و مانند آن یا درنگِ کاملِ بعد از هر واژه، پس از هرکدام فقط یک نقطه میگذاریم:
- دارم بهت میگم من. اصلاً. حالم. خوب. نیست. بفهم! برو پی کارِت!
۲) برای نشان دادن کشیدگی واکههای بلند، حرف مربوط به آن واکه را فقط سه بار ـ نه بیشتر ـ تکرار میکنیم:
درست: وااای، حمییید!
نادرست: وا…ی، حمیــــــــد!
سردبیر ادبی: مریم رحیمی
بهار دانایی و موفقیت
گشت گرداگرد مهر تابناك ، ایران زمین
روز نو آمد و شد شادی برون زندر كمین
ای تو یزدان ، ای تو گرداننده ی مهر و سپر
برترینش كن برایم این زمان و این زمین . . .
در آستانه سال نو خورشیدی از بزرگ دادار آفرینش؛سالی سرشار از صلح،سلامتی،شادابی ومهر برای هممیهننان عزیز بهخصوص افراد با نیازهای خاص خواهانم.
دربخش ادبی پایگاه خبری پهنهیپرواز برآنیم به معرفی کتابهایی بپردازیم،که علاوه بر آگاهی بخشی،ساعتی فارغ از اطراف شده و از لابهلای سطرهای کتاب نگرشی جدید را تجربه کنیم.
و اما کتابی که مطالعه آن به شدت توصیه میشود و باعث میشود همراه با شخصیت اصلی داستان زندگیهای متفاوتی تجربه کنید.
این کتاب در سال ۲۰۲۰ برای اولین بار وارد بازار نشر شد.از کتابهای پرفروش نیویورک تایمز و برنده بهترین اثر گود ریدرز در همان سال شد.
کتاب «کتابخانه نیمه شب» رمانی نوشته ی «مت هیگ» است که نخستین بار در سال 2020 منتشر شد. «بین مرگ و زندگی، کتابخانه ای هست.» وقتی «نورا سید» به کتابخانه ی نیمه شب وارد می شود، فرصت این را پیدا می کند که اشتباهات گذشته را جبران کند. زندگی او تا اکنون، پر از رنج و پشیمانی بوده است. او احساس می کند همه را ناامید کرده است، از جمله خودش. اما همه چیز قرار است عوض شود. با کمک یک دوست، «نورا» اکنون می تواند تمام پشیمانی های گذشته اش را از بین ببرد و یک زندگی بی نقص را برای خود خلق کند. اما همه چیز طبق تصورات او پیش نمی رود و خیلی زود، تصمیمات «نورا» باعث می شود هم خودش و هم کتابخانه در معرض خطری جدی قرار بگیرد. قبل از این که زمان تمام شود، «نورا» باید به سوال غایی پاسخ دهد: بهترین راه برای زندگی کردن چیست؟
قسمت هایی از کتابخانه نیمه شب
«طبقات کتاب در دو سمت «نورا» شروع به حرکت کردند. زاویه هایشان عوض نمی شد. فقط افقی می لغزیدند و جا به جا می شدند. این احتمال هم بود که اصلا طبقات حرکت نمی کنند و این کتاب ها هستند که جا به جا می شوند. اصلا هم مشخص نبود که چرا یا حتی چگونه. هیچ ابزار و وسیله ای دیده نمی شد که این کار را انجام دهد. صدایی به گوش نمی رسید و کتاب ها هم از انتها یا ابتدای طبقات بر زمین نمی ریختند. کتاب ها بر اساس این که روی کدام طبقه قرار داشتند، با سرعتی متفاوت می لغزیدند، اما هیچ کدامشان خیلی سریع حرکت نمی کردند.»
در جایی دیگر از این کتاب میخوانیم:
«هر زندگی میلیون ها تصمیم رو شامل می شه. بعضی از این تصمیم ها بزرگ هستن و بعضی کوچیک. اما هر بار که تصمیمی گرفته می شه، نتیجه تغییر می کنه. تغییری جبران ناپذیر که به نوبه ی خودش موجب تغییرات دیگه ای می شه. این کتاب ها دریچه ای هستن به تمام زندگی هایی که تو می تونستی تجربه کنی.»
این کتاب برای اولین بار در سال ۱۴۰۲ در۳۵۲ صفحه به چاب ۱۳۳ رسید .امیدوارم روحتون از خواندن این کتاب متلذذ و بهرمند شودو به دیگران معرفی کنید.
مریم رحیمی