فریدا کالو (Frida Kahlo)، متولد 1907 و درگذشته به سال 1954، نقاش مشهور، جسور و پیشرو مکزیکی بود. شهرت فریدا بهخاطر خلق خودنگارهها، پرترهها و همچنین آثاری است که در آنها از طبیعت و هنر مکزیک الهام گرفته بود. حضور خود فریدا در تابلوهایش و خصلت اتوبیوگرافیک این تابلوها از شاخصههای سبک او در نقاشی هستند. نقاشیهای او همچنین الهامگرفته از فرهنگ عامۀ مکزیک بودند و او با تکیه بر این فرهنگ، در آثارش به مسائل و موضوعاتی چون هویت، وضعیت پسااستعماری، جنسیت، طبقه و نژاد در جامعۀ مکزیک میپرداخت و مسائل و رنجهای خود و عناصر زندگی شخصی و نیز مسائل بومی و فرهنگی و اجتماعی کشور خود را طوری در آثارش به تصویر میکشید که این آثار به مسائلی جهانی و انسانی قابل تعمیم بودند و از همینرو با اقبالی جهانی روبهرو شدند و مرزهای بومی و ملی را درنوردیدند.
به گزارش پایگاه خبری پهنه پرواز، کالو در آثارش واقعیت را با فانتزی میآمیخت و از همینرو او را نقاشی سوررئالیست و رئالیست جادویی توصیف میکنند. آثار کالو همچنین متعلق به جنبش مکزیکیوتل است؛ جنبشی که بعد از انقلاب مکزیک، بهدنبال تعریف یک هویت مکزیکی بود. فریدا کالو، چنانکه پیشتر اشاره شد، براثر یک تصادف بهشدت آسیب دید و رنج کشید. او همچنین در کودکی دچار فلج اطفال بود. یکی از وجوه شهرت او، نقاشیِ تجربۀ خود از درد مزمن است. فریدا کالو، چنانکه در مقدمۀ کتاب «همیشه با منی» اشاره شده، از وجوه گوناگون، از جمله طرفداری از حقوق زنان، مارکسیسم، روانکاوی، مطالعات فرهنگی، جامعهشناسی، تاریخ هنر، عکاسی، مُد و حتی ادبیات، موضوع مطالعه و تحقیق قرار گرفته است.
«فریدا کالو» هنرمند و نقاش بسیار مشهور مکزیکی، ابتدا در دانشکدهی پزشکی به تحصیل مشغول بود. زمانی که فریدا ۱۸ ساله بود، تصادفی کرد که زندگیاش را برای همیشه تغییر داد. فریدا به همراه دوست پسرش در یک اتوبوس بودند. این اتوبوس با یک تراموا برخورد کرد. یکی از میلههای اتوبوس وارد رحم فریدا شد و از طرف دیگر بدنش خارج شد. خود فریدا در رابطه با این اتفاق میگوید: دستهی صندلی چون شمشیری که به گاو میزنند در من فرو رفت.»
در پی این اتفاق فریدا چندین و چند شکستگی وحشتناک را در بدن خود تجربه کرد. در ابتدا دکترها مطمئن نبودند که فریدا بتواند از این حادثه جان سالم به در ببرد و حتی بعدها هم تا مدتها بر این عقیده بودند که فریدا دیگر هیچگاه نمیتواند راه برود. به دنبال عملهای متعدد، دکترها بدن فریدا را از گردن به پایین گچ گرفتند. تنها قسمتی از بدن فریدا که از گچ بیرون بود دستانش بودند. در این شرایط فریدا شروع به طراحی کرد. بعدها آینهای توسط خانوادهاش، در سقف و بالای تختش نصب شد. تا فریدا، که تنها میتوانست گردن و دستانش را تکان دهد و تمام مدت به پشت روی تخت خوابیده بود، خودش را در آینه ببیند و نقاشی کند. در همین روزها، دوست پسرش که فریدا آن زمان عاشقش بود، فریدا را ترک کرد. «فریدا کالو»، زنی که تمام زندگیاش در یک لحظه زیر و رو شد، زنی که هیچکس امید به راه رفتنش نداشت، امروزه یکی از بزرگترین و مشهورترین شخصیتهای هنری در تمام دنیا است. فریدا کالو تا آخرین روزهای زندگیاش به درستی بهبود نیافت و همواره با دردهای طاقتفرسا به زندگیاش ادامه داد، به علت شکستگی لگنش بارها مجبور به سقط جنین شد در حالی که آرزوی زندگیاش داشتن یک فرزند بود. با تمام اینها فریدا هیچگاه امیدش را از دست نداد. تا حد توانش به درد غلبه کرد، نقاشی کشید، زندگی کرد، و در تمام اینها به زیبایی درخشید.
از فریدا کالو همواره به عنوان یکی از جنگجوترین و قویترین زنان تاریخ یاد شده است. تاکنون کتابهای بسیار زیادی حول محور زندگی این هنرمند بزرگ نوشته شدهاند. کتاب حاضر با عنوان فریدا، نوشتهی «هایدن هررا»، یکی از کاملترینِ این زندگینامهها است.
در این کتاب قسمتهای بسیار زیادی از دستنوشتهها، نامهها و بریدههایی از دفترچه خاطرات فریدا آورده شدهاند. این کار باعث شده خواننده، بتواند او را از دریچهی نوشتههای خودش نیز بشناسد. درک صحیح و دقیقی از شخصیتش و چگونگی روابطش با دوستان و آدمهای اطرافش به دست آورد.
در بخش انتهایی کتاب تعداد بالایی از آثار این نقاش با کیفیت بسیار عالی و رنگی در کتاب چاپ شدهاند. تعدادی از این نقاشیها به علت وجود برهنگی یا عناصر دیگر سانسور شدهاند. قسمتهایی از متن کتاب نیز سانسور شده، که بسیار به چشم میآیند و از نقاط ضعف نسخهی ترجمه شدهی این کتاب به شمار میروند. حجم این کتاب بالا است و بخش بسیار عظیمی از کتاب به بازگو کردن جزئیات و توضیحات وضع سیاسی جامعه، عقاید سیاسی فریدا و به خصوص روایت کامل زندگی سیاسی همسرش اختصاص داده شده است که ممکن است برای تمام خوانندگان جذاب نباشد.
کتاب «فریدا» توسط خانم «فروغ پوریاوری» ترجمه و از نشر ثالث چاپ و منتشر شده است.
جملاتی از متن کتاب:
او به نیکلاس موری نوشت: «بچه، میخواهم به تو خبر بدهم که دارم بدترین زمان تمام عمرم را میگذرانم و در تعجبم که آدم میتواند این همه را تحمل کند.» اما او البته، این همه را تحمل کرد.
همه چیز فقط مطابق با یک قانون حرکت میکند – زندگی. هیچکس از هیچکس جدا نیست. هیچکس برای خودش نمیجنگد. همه با هم و یکیاند. درد و عذاب، لذت و مرگ هیچچیز جز روند هستی نیست. هیچکس فراتر از کارکرد یا بخشی از عملکرد کلی نیست… ما خودمان را از طریق میلیونها موجود – سنگها، مرغان، ستارگان، میکروبها و چشمهها – به سوی خویشتن خویش هدایت میکنیم. انواع و اقسام ناتوانی از گریز از یک به دو، سه و غیره و غیرههای همیشگی – برای بازگشتن به یک. اما نه به سوی جمع(که گاه خدا، گاه آزادی، و گاه عشق نامیده میشود) – نه – ما همواره عشق-نفرت، مادر-کودک، گیاه-درخت، روشنایی-رعدوبرق و غیره بودهایم – بخشندگان جهان جهانها بودهایم- کائنات و سلولها کائنات بودهایم.