پدر بودن، این را چه سینمای ما کم دارد. علی نصیریان یا سعید پورصمیمی را از آن میگرفتی که چه برایت میماند.
به گزارش پایگاه خبری پهنه پرواز به نقل از خبرآنلاین، حصاری که البته چه زیبا آیدا پناهنده با انتخاب استثناییاش در سریال در انتهای شب» آن را شکستهاست.
حتما روایتش را از التماسی طولانی برای کشاندن علیرضا داودنژاد برای بازی در سریالش خواندهاید. از اینکه چطور پیرمرد را از شمال به تهران کشانده تا در یک پروژه طولانی مدت حاضر شود.
علیرضا داودنژاد که تنها چندی پس از بازی در این سریال داغی بزرگ را تجربه کرد و رضا پسرش را خیلی تلخ از دست داد. پسری که نقشی کلیدی در راضی شدن پدر برای بازی در این نقش داشته
داود نژاد که از موسرخه قادری تا امروز در سینمای بدنه ایران یا نوشته یا ساخته است و کارهایی ماندگار چون مصائب شیرین را با جمع خانوادهاش در تاریخ سینمای ایران ماندگار کردهاست.
داود نژاد در کاراکتر پدر سریال در انتهای شب یک پدر سنتی کامل است.یکی از آنهایی که عشق و نفرت را با هم در ذهن مخاطب نمایان میکنند.
پدری پر از عشق که با بدترین شکل و خشنترین شمایل عشقشان و حمایتگریشان را بروز میدهند. یکی از پدرهای همه ما بچههای دهه ۵۰ و ۶۰ که وقتی در خاطراتمان سفر میکنیم نمیتوانیم تمیز دهیم درد شلاقها را از شیرینی بوسهها.
پدر تمامیتخواه اقتدارگرایی که از جوانیاش گذشته و برای فرزندانش هم پدر است و هم مادر.
بازی بدون ادا و خاکی، این مدلی از تکنیک رفتن جلوی دوربین داودنژاد است. او زور نمیزند به عکس پارسا پیروزفر ستاره سریال. سعی کرده خودش باشد. راحت و بی آلایش. نه در خشمش اغراق دارد، نه به وقت بازی حسی. روی زمین افتاده، قلبش درد می کند و در مرز سکته است. بدون ذرهای اغراق. عصبی میشود، دخترش را میزند و خشمگین است. خشم مثل یک پدر خشمگین مست از چشمانش بیرون میزند.
شب است، نشسته پیکهایش را تنهایی بالا رفته. بوی گندش همه جا را برداشته. در زمان گفتن مونولوگش، حالت صورتش همان یخی و آرامش لازم را دارد که تحت تاثیرت قرار دهد. نه در هم میشکند، نه سعی میکند با ایجاد اوور اکت ، فوکوس اضافی بکشد و نه در ادای واژههایش چیزی میافزاید که ترحم اضافه برانگیزد یا خشمی بتراشد. او انگار کاملا مکانیکی یک پدر سنتی ساخته شده توسط نویسندگان که تیم کارگردانی را هم تشکیل دادهاند بازی میکند.
سکانس پاره کردن عکس «پل نیومن» را در خاطر باز به یاد آورید و نحوه ادا کردن واژهها درباره یک افسانه برای یک نسل. یک عاشق سینما که دارد دست میاندازد و تصویر قهرمانش را میدرد. حتی حرکتی اضافه از او نمی بینی. نمی دانم هر برداشت چند بار تکرار شده اما او در خروجی همان تصویریست که مجذوبش میشوی.
حتی اگر اولین بار با خود پرسیده باشی آیدا پناهنده حالا چرا برای نقش پدر به سراغ علیرضا داودنژاد رفته است؟
در سریالی که قصه در حین کوتاهی با صبر و طمانینه پیش میرود، علیرضا داودنژاد عزیز همانطور که پناهنده گفته سیمایی واقعی از یک پدر را تصویر کردهاست.
پدری به وقت خشم. پدر به وقت حمایتگری، پدر به وقت رافت و پدر به وقت عجز.
پدر در نقش بابایی، پدر در نقش برادر و پدر در نقش یک پیرمرد دائم الخمر.
ممنون آقای داودنژاد برای این همه اندازه بودن. شما انگار کاراکتری هستید از دل قصههایتان که سالها سوپراستارها با اگزجره خرابش کرده بودند.