عشق و عقل در نظر حافظ شیرازی

اشتراک‌گذاری در:

کسی که با شعر پارسی یا عرفان اسلامی مأنوس باشد، تقابل میان «عشق» و «عقل» و تحقیر عقل را به هنگام سخن از عشق زمینی و آسمانی بخوبی می‌شناسد. سنت این است که تجربه و خیال‌پردازی درهم آمیزند. افلاطون در رساله فایدروس عشق را «جنون الهی» می‌نامد و پاولوس در نامه‌هایش بهنگام مدح عشق، در همین ورطه گام می‌نهد.

در شعر تازی نیز از همان گام نخست جنون عشق هویداست. مجنون اسطوره‌ای از این مقال است و جایگاهی والا در تمامی اشعار غنایی عصر اسلام دارد.

عرفان اسلامی که کامجویی دنیوی را پذیرفته جنون عشق را می شناسد. مولانا در این باره چنین می‌گوید:

دور بادا عاقلان از عاشقان
دور بادا بوی گلخن از صبا

مولانا در جایی دیگر، علاج عاشق را در دیوانگی می‌بیند.

چاره‌ای کو بهتر از دیوانگی
بسکلد صد لنگر از دیوانگی

ای بسا کافر شده از عقل خویش
هیچ دیدی کافر از دیوانگی

بدین ترتیب حافظ نیز با چنین برداشتی از عشق و عقل در میانه این سنت دیرینه و پر انشعاب گام می‌نهد. سعی ما بر این است تا در این مختصر، ذهن و زبان حافظ را بکاویم و آنچه را که گفته‌شد، مورد تحلیل قرار دهیم.

در این مورد تنها راه حل آن است که از برخی تضمنات گوهرین وی بهره گیریم و از آن طریق به نتایجی در تعبیر شعر خواجه دست یابیم. بر همه روشن است که شعر حافظ چون پروانه بر گرد شمع عشق می‌چرخد. او خود بارها به عاشق بودنش صراحت دارد، هر چند در بسیاری از ابیات صفت رندی را برای خود بکار می‌برد.

کجا یابم وصال چون تو شاهی
من بدنام رند لاابالی

پس رند آن است که پایبند آداب و رسوم اجتماعی نیست و شراب نیستی دهد و نقد هستی سالک بستاند تقابل میان عشق و عقل در ابیاتی که خواجه عشق و رندی را در کنار هم می‌آورد، بخوبی روشن است:

عاشق و رند و نظر بازم و می‌گویم فاش
تا بدانی که بچندین هنر آراسته‌ام
نفاق و زرق نبخشد صفای دل حافظ
طریق رندی و عشق اختیار خواهم کرد

در بیت دوم رندی در تقابل با زرق و تزویر آمده و نشانگر آن است که رندی در مفهوم مثبت نیز بکار می رود. حافظ نه تنها عاشق است که عشق را می سراید. این عشق است که او را شاعر ساخته و این اوست که بر آن منت دارد.

مرا تا عشق تعلیم سخن کرد
حدیثم نکته هر محفلی بود
زبور عشق نوازی نه کار هر مرغیست
بیا و نوگل این بلبل غزلخوان باش

آنچه از طریق واژه «زبور» مطرح می‌گردد، حائز اهمیتی بسزاست چه بیانگر آن است که خواجه به متون مقدس توجّه دارد و شعر خود را بدان ارجاع می‌دهد. در برخی دیگر از ابیات، توجّه او را به جبرئیل یا روح‌القدس و حتى «سروش» اوستایی می‌بینیم، هر چند موشکافی چنین مسایلی از حوصله این مختصر خارج است.

خواجه بر این ادعاست که عشق را از واعظ بهتر می‌شناسد. بسیاری از ابیات دیوان بیانگر این ادعای اوست.
حدیث عشق ز حافظ شنونه از واعظ
اگرچه صنعت بسیار در عبارت کرد

تقابل میان عرفان و تقلید، باطن و ظاهر و عشق و عقل در ابیاتی از این دست هویداست. تزویر و ریا مورد بیزاری است و عشق از آن جداست. عشق در ستیز با زرق است و می‌بایست دل را آنچنان آکنده سازد که دیگر جایی برای تزویر نماند. فن فاس در شرح احوال حارث‌بن‌اسد محاسبی از ژرفای روح سخن می‌راند که مؤید سخن ماست.

کد خبر:1269

نظرات ارزشمند شما

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *