طرحواره چیست؟ چگونه شکل می گیرد و چه اثراتی دارد؟

اشتراک‌گذاری در:
images

طرحواره یکی از مفاهیم کلیدی در روانشناسی است که تأثیر عمیقی بر نحوه پردازش اطلاعات، شکل‌دهی به باورها و حتی رفتارهای ما دارد.

به گزارش پایگاه خبری پهنه پرواز ، این مفهوم، که از واژه یونانی «فرم» یا «شکل» ریشه گرفته است، به چارچوب‌های ذهنی‌ای اشاره دارد که افراد برای سازماندهی و تفسیر تجربیاتشان به کار می‌گیرند. به بیان ساده، طرحواره شبیه به نقشه‌ای ذهنی است که بر اساس تجربه‌های گذشته ساخته شده و به فرد کمک می‌کند اطلاعات جدید را درک کرده و تصمیم‌گیری کند.

طرحواره‌ها نه‌تنها به‌شکل ناخودآگاه بر رفتارهای ما تأثیر می‌گذارند، بلکه به مرور زمان تبدیل به الگوهای ثابت می‌شوند که نگاه ما به دنیا را تعیین می‌کنند. این الگوها می‌توانند مثبت و سازنده باشند یا در مواردی منفی و محدودکننده. به‌عنوان مثال، فردی که در دوران کودکی همواره با انتقادهای شدید مواجه بوده، ممکن است طرحواره «من کافی نیستم» را در ذهن خود بسازد که بر روابط، عملکرد کاری و حتی سلامت روان او اثر بگذارد.

نکته جالب اینجاست که طرحواره‌ها انعطاف‌پذیرند و با تکنیک‌های روان‌درمانی مانند طرحواره‌درمانی می‌توان آن‌ها را اصلاح کرد. در این روش، روان‌شناس با بررسی ریشه‌های طرحواره‌ها و شناسایی باورهای ناکارآمد، به مراجع کمک می‌کند تا الگوهای سالم‌تر و کارآمدتری جایگزین کند.

شناخت و درک طرحواره‌ها برای هر فرد، به‌ویژه روان‌شناسان حرفه‌ای، فرصتی فراهم می‌کند تا عمیق‌تر به دنیای ذهنی انسان‌ها پی ببرند و راهکارهای مؤثرتری برای بهبود کیفیت زندگی آن‌ها ارائه دهند. در نهایت، طرحواره چیزی فراتر از یک مفهوم تئوریک، نقشه‌ای ذهنی است که مسیر زندگی را ترسیم می‌کند.

تعریف طرحواره در روانشناسی

طرحواره ها به‌عنوان چارچوب‌های ذهنی مانند نقشه‌هایی عمل می‌کنند که مسیر ما را در مواجهه با موقعیت‌های آشنا یا حتی ناشناخته هدایت می‌کنند. به عبارتی، طرحواره‌ها سازوکارهایی هستند که به ما امکان می‌دهند حجم عظیمی از اطلاعات محیطی را سازماندهی و پردازش کنیم.
یکی از ویژگی‌های کلیدی طرحواره‌ها، عملکرد آن‌ها به‌عنوان میانبرهای ذهنی است.

این میانبرها باعث می‌شوند فرد، به‌جای ارزیابی کامل هر موقعیت جدید، بتواند بر اساس تجربیات قبلی خود، به پیش‌بینی‌ها و تصمیم‌گیری‌های سریع‌تر دست بزند. به‌عنوان مثال، فردی که قبلاً در کافی‌شاپ‌های مختلف تجربه سفارش نوشیدنی داشته است، حتی اگر برای اولین بار وارد یک کافی‌شاپ جدید با منوی متفاوت شود، می‌تواند از طرحواره ذهنی خود برای انتخاب و سفارش استفاده کند.

طرحواره‌ها نه تنها در موقعیت‌های ساده روزمره، بلکه در فرایندهای پیچیده‌تر مانند روابط اجتماعی و حل مسئله نیز نقش دارند. آن‌ها به ما کمک می‌کنند، انتظارات خود را تنظیم کنیم و بر اساس الگوهای ذهنی‌مان رفتار کنیم. بااین‌حال، گاهی طرحواره‌ها می‌توانند منفی و محدودکننده باشند. برای مثال، فردی با طرحواره «عدم اعتماد» ممکن است در روابط بین‌فردی خود دچار چالش شود، حتی اگر شواهدی برای بی‌اعتمادی وجود نداشته باشد.

برای روانشناسان باتجربه، درک عمق و ساختار طرحواره‌ها ابزار قدرتمندی است که می‌تواند مسیر درمان را به سمت شناسایی و بازسازی این چارچوب‌های ذهنی هدایت کند. این دانش به آن‌ها امکان می‌دهد تا الگوهای ناسازگار مراجع را شناسایی کرده و به او کمک کنند طرحواره‌های سازگارتر و مؤثرتری ایجاد کند.

تاریخچه و توسعه نظریه طرحواره

نظریه طرحواره ابتدا توسط کانت به‌عنوان بخشی از فرایند شناختی انسان مطرح شد، اما با تحقیقات ژان پیاژه در قرن بیستم به‌شکل سیستماتیک توسعه یافت. پیاژه نشان داد که طرحواره‌ها به‌عنوان ساختارهای ذهنی پویا، نحوه سازمان‌دهی و تفسیر اطلاعات را تعیین می‌کنند. او مفهوم جذب (assimilation) و انطباق (accommodation) را برای توضیح نحوه تغییر و گسترش طرحواره‌ها معرفی کرد.

در دهه ۱۹۸۰، آرون بک مفهوم طرحواره‌ها را وارد روانشناسی بالینی کرد و آن‌ها را به‌عنوان باورهای بنیادی مرتبط با اضطراب و افسردگی شناسایی نمود. این کار پایه‌گذار طرحواره‌درمانی شد که بعدها توسط جفری یانگ به‌طور جامع‌تر توسعه یافت. یانگ طرحواره‌های ناسازگار اولیه را معرفی کرد که در اثر تجربیات منفی دوران کودکی شکل می‌گیرند و می‌توانند مشکلات جدی در زندگی فرد ایجاد کنند. او تأکید کرد که این طرحواره‌ها به‌عنوان الگوهای عمیق و ناخودآگاه، رفتارها و احساسات افراد را در روابط بین‌فردی شکل می‌دهند.

تحقیقات بیشتر در این حوزه نشان داد که طرحواره‌ها نه‌تنها در روان‌درمانی، بلکه در حوزه‌های مرتبط با رشد شخصیت، روانشناسی تحولی و آسیب‌شناسی روانی نیز کاربرد دارند. مطالعات در زمینه نوروساینس به تأثیر طرحواره‌ها بر شبکه‌های عصبی و فرآیندهای تصمیم‌گیری پرداخته‌اند و نشان داده‌اند که این ساختارها به‌طور مستقیم بر سیستم پاداش‌دهی مغز تأثیر می‌گذارند.

امروزه، نظریه طرحواره به‌عنوان ابزاری کاربردی برای شناسایی و تغییر الگوهای ناسازگار، جایگاه ویژه‌ای در درمان اختلالات مزمن مانند شخصیت مرزی، افسردگی مقاوم و اضطراب دارد و به‌طور گسترده در ترکیب با رویکردهای مبتنی بر شواهد نظیر شناخت‌درمانی و ذهن‌آگاهی به‌کار می‌رود.

نحوه شکل گیری طرحواره ها

طرحواره‌ها به‌عنوان چارچوب‌های شناختی، نحوه پردازش اطلاعات و تفسیر تجربیات ما را شکل می‌دهند. این ساختارها از تعاملات ما با محیط، تجربیات گذشته و روابط اجتماعی به‌وجود می‌آیند. به‌ویژه در کودکی، تجربیات مثبت و منفی نقش حیاتی در شکل‌گیری این باورها و الگوها دارند.

طرحواره‌ها با تکرار تجربیات مشابه تثبیت می‌شوند. مثلاً کودکی که بارها طرد شدن را تجربه می‌کند، ممکن است طرحواره‌ای مرتبط با احساس بی‌ارزشی یا عدم پذیرش در خود ایجاد کند. این طرحواره‌ها سپس به الگویی ناخودآگاه برای تفسیر موقعیت‌های مشابه در آینده تبدیل می‌شوند.

یکی از جنبه‌های جالب طرحواره‌ها این است که تأثیر مستقیم بر رفتار و احساسات ما دارند. طرحواره‌های مثبت، مانند باور به توانایی‌ها، می‌توانند اعتمادبه‌نفس و انگیزه را تقویت کنند. اما طرحواره‌های ناسازگار، مانند ترس از شکست یا بی‌کفایتی، اغلب باعث شکل‌گیری رفتارهای اجتنابی و مشکلات هیجانی می‌شوند.

از منظر روانشناسی، شکل‌گیری طرحواره‌ها نه‌تنها به تجربیات گذشته، بلکه به نحوه تفسیر و پردازش آن‌ها نیز وابسته است. این یعنی افراد می‌توانند طرحواره‌های منفی را شناسایی و اصلاح کنند. به همین دلیل، در رویکردهایی مانند طرحواره‌درمانی، تمرکز اصلی بر تغییر باورهای ناسازگار و ایجاد طرحواره‌های سالم‌تر است.
درک نحوه شکل‌گیری طرحواره‌ها به ما کمک می‌کند تا تأثیرات آن‌ها بر زندگی روزمره را بشناسیم و از ابزارهای روانشناختی برای بهبود کیفیت زندگی استفاده کنیم.

انواع طرحواره ها

طرحواره‌های ناسازگار الگوهای پایداری از باورها و احساسات منفی هستند که معمولاً در دوره کودکی یا نوجوانی شکل می‌گیرند و بر رفتار و روابط افراد در طول زندگی تأثیر می‌گذارند. این طرحواره‌ها، که اغلب ناآگاهانه پذیرفته می‌شوند، دیدگاه ما نسبت به خود، دیگران و جهان را شکل می‌دهند. طرحواره‌درمانی، که اولین بار در دهه ۱۹۹۰ معرفی شد، به شناسایی و اصلاح این طرحواره‌ها می‌پردازد.

لیست ۱۸ نوع طرحواره ناسازگار رایج:

طرحواره محرومیت هیجانی: باور به اینکه نیازهای هیجانی مانند محبت، همدلی و راهنمایی هرگز برآورده نخواهند شد.

طرحواره رهاشدگی و بی‌ثباتی: ترس از اینکه دیگران ما را ترک خواهند کرد یا ناپایدار خواهند بود.

طرحواره بی‌اعتمادی و بدرفتاری: انتظار اینکه دیگران قصد آسیب رساندن یا سوءاستفاده دارند.

طرحواره انزوا اجتماعی و بیگانگی: احساس جدا بودن از دیگران یا جامعه.

طرحواره نقص و شرم: باور به نقص یا بی‌ارزشی ذاتی که منجر به شرمساری می‌شود.

طرحواره شکست: احساس ناتوانی در دستیابی به موفقیت مشابه با دیگران.

طرحواره وابستگی و بی‌کفایتی: باور به ناتوانی در مدیریت مسئولیت‌های روزمره.

طرحواره آسیب‌پذیری در برابر خطرات: ترس مداوم از فاجعه قریب‌الوقوع.

طرحواره اطاعت: فرد خود را تابع دیگران می داند و دائما احساس اجبار میکند که باید در تمامی شرایط مطیع خواسته های دیگران باشد.

طرحواره استحقاق و خودبزرگ‌بینی: باور به برتری و تمایل به کنترل دیگران.

طرحواره کنترل ناکافی یا بی‌انضباطی: ناتوانی در تحمل ناکامی یا کنترل رفتارهای تکانشی.

طرحواره تسلیم‌طلبی: قربانی کردن نیازهای شخصی برای اجتناب از تعارض.

طرحواره فداکاری بیش‌ازحد: اولویت دادن به نیازهای دیگران به قیمت نادیده گرفتن نیازهای خود.

طرحواره بازداری هیجانی: سرکوب احساسات برای جلوگیری از قضاوت یا شرمندگی.

طرحواره تاییدطلبی و شناخت‌طلبی: تلاش مداوم برای دریافت تایید از دیگران.

طرحواره بدبینی و منفی‌گرایی: تمرکز مداوم بر جنبه‌های منفی زندگی.

طرحواره استانداردهای سختگیرانه: تلاش برای دستیابی به استانداردهای غیرقابل‌دسترس.

طرحواره تنبیه‌گرایی: باور به اینکه اشتباهات باید به‌طور شدید مجازات شوند.

کد خبر:1682

نظرات ارزشمند شما

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *