در نگاه نخست به نظر میرسد که ناامیدی مطلقاً امر ناپسندی است و باید به طور کامل خود را از آن دور نگاه داریم، اما چنین نیست و از منظری توحیدی، ناامیدی هم از آفریدههای حق است و در این جهان رسالتی دارد:
ور شوم نوميد، نوميدىِّ من
عينِ صُنعِ آفتاب است، اى حَسَن!
(مثنوی، د ۲/ ۱۱۱۶ – ۱۱۱۴)
بنابراین نباید از کنار یأسهای خود به آسانی عبور کنیم. ناامیدی میتواند فلسفۀ عمیقی داشته باشد و از یاوران ما در طی کردنِ مسیر زندگی به شمار بیاید. باید بر روی ناامیدیهای خود درنگ کنیم و حکمتهای آنها را دریابیم. به همین سبب است که مولانا از جستجوی امید در ناامیدی سخن میگوید و امید را در ناامیدی جستجو میکند:
دو دیده در عدم دوز و عجب بین
زهی اومیدها در ناامیدی
(کلیات شمس، چاپ استاد فروزانفر، غزل ۲۶۶۳)
بنابراین میتوانیم در جاهایی که هیچ امیدی وجود ندارد، به دنبال گنج مقصود بگردیم. اگر به زندگی خود نگاه کنیم، میبینیم که در بسیاری از موارد ما دقیقاً در همان جاهایی که هیچ امیدی نداشتیم، به مطلوب خود دست یافتیم:
تو همه طمع بر آن نه که در او نیست امیدت
که ز نومیدی اول تو بدین سوی رسیدی
(همان، غزل ۲۸۲۰)
به نظر مولانا خداوند شربتی دارد که آن را تنها به ناامیدان میچشاند. این شربت چنان خوشگوار و ارزشمند است که امیدواران در حسرت آن به سر میبرند:
شربتی داری که پنهانی به نومیدان دهی
تا فغان در نآورَد، از حسرتش اومیدوار
(همان، غزل ۱۰۷۳)
بودای بزرگ ناامیدی را بزرگترین فضیلت میدانست و مولانا هم خود را غلامِ ساعت ناامیدی میداند؛ زیراکه درست در زمان ناامیدی است که روزنی باز میشود و وصال به دست میآید:
غلام ساعت نومیدیام؛ که آن ساعت
شراب وصل بتابد ز شیشهای حلبی
(همان، غزل ۳۰۴۹)
ناامیدی، با وجود خود، امید را قابل فهم میکند. اگر ناامیدی نبود، طبعاً ما نمیتوانستیم هیچ درکی از امید داشته باشیم. کسی که در همۀ زندگی خود امید داشته و هیچ گاه طعم ناامیدی را نچشیده است، طبعاً نمیتواند درکی از ماهیت امیدواری خود داشته باشد.
گذشته از این ناامیدی انسان را به دعا و نیایش برمیانگیزد. آن گاه که انسان از همۀ اسباب و علل مادی ناامید شده است، دست تمنا به سوی حضرت حق بلند میکند و به راز و نیاز با او روی میآورد. به این ترتیب ناامیدی میتواند از طریق برانگیختن انسان به دعا برکات زیادی را نصیب او بگرداند: «حیلهها چون مرد، هنگام دعاست». از این جهت است که مولانا بیمرادی را پیشقراول بهشت میداند؛ زیراکه انسان را از ارادۀ قاهر خدا اگاه میکند.
یک دلیل دیگر برای این که باید امید را در ناامیدی جستجو کنیم، این است که امکانات این جهان و نیز الطاف خداوند بیش از حد تصور ماست. اگر دری به روی ما بسته شد، دهها راه دیگر وجود دارد که میتوانیم از آنها بهره ببریم؛ بنابراین در اوج ناامیدی هم امید خود را از دست ندهیم:
ز بعد وقت نومیدی امیدی است
به زیر کوری اندر سینه دیدی است
مشو نومید از دشنام دلدار
که بعدِ رنجِ روزه، روزِ عیدی است
(همان، غزل ۳۵۰)
از سوی دیگر در برخی از موارد امید میتواند کانون رنج و دردی بیپایان باشد و ناامیدی میتواند راحتی و آرامش عظیمی را برای انسان به ارمغان بیاورد؛ برای نمونه امید به پیدا شدن یک گمشده میتواند خواب و آرام و قرار را از شما بگیرد، ولی وقتی مطمئن شدید که آن گمشده پیدا نمیشود و انتظار یافته شدن آن را کنار گذاشتید، احساس راحتی میکنید. یا امیدهای بستن به رابطهای که تمام شده است، بسیار آزاردهنده است. در اینجا هم ناامیدی باعث رهایی و آرامش میشود. قدما میگفتند: ألیأسُ إحدی الرّاحتَینِ»؛ یعنی ناامیدی یکی از دو راحتی است (مثنوی، د ۵/ عنوان نثر پیش از بیت ۳۸۱۵).
در عالم سیاست هم ناامیدی از یک نظام سیاسی، چه بسا انسانها را به جستجوی انواع دیگری از شیوههای حکومتی سوق بددهد. امیدواری به نظامی که قابلیت و قدرتی برای بهبود اوضاع ندارد، ممکن است انسانها را از جستجوی چارهاندیشیهای جدید بازدارد. در اینجا هم از درون ناامیدی به امید راه میبریم.
باری، با چنین نگاهی به ناامیدی، شخص حتی در لحظات ناامیدی هم امید خود را از دست نمیدهد و امید را در درون ناامیدی جستجو میکند:
بعدِ نوميدى بسى اوميدهاست
از پسِ ظلمت بسى خورشيدهاست
(مثنوی، د ۳/ ۳۹۲۵ – ۲۹۳۲)
بنابراین نمیتوان ناامیدی را به طور مطلق بد دانست. خوبی یا بدی ناامیدی را شیوۀ برخورد ما تعیین میکند. اگر با ناامیدی خود روبهرو شویم، مسئولیتمان را در قبال آن بپذیریم، آن را بشناسیم و پیامهای موجود در آن را جدی بگیریم، ناامیدی به یک موقعیت طلایی برای پیشرفت ما تبدیل میشود، اما اگر ناامیدی به تنبلی و بیتفاوتی و کرختی عاطفی بینجامد، البته بسیار ویرانگر میشود.