نویسندگان: دکتر جان ال. ولز و دکتر دورین مکآلی
قدردانی، در ظاهر، یک احساس مثبت و تقویتکننده است که باعث روابط بهتر، آرامش روانی و رضایت بیشتر از زندگی میشود. از دفترچههای سپاسگزاری گرفته تا مراسم تشکر، همهجا ما را تشویق میکنند که قدردانی را به عادتی روزانه تبدیل کنیم. اما وقتی از این احساس مثبت برای ساکتکردن ناراحتیها، پنهانکردن مشکلات یا تثبیت قدرت استفاده میشود، چه اتفاقی میافتد؟
در چنین حالتی، قدردانی از یک احساس سالم، به ابزاری آسیبزا تبدیل میشود. در این نوع استفاده، به جای اینکه قدردانی به ما نیرو دهد، برای سرکوب انتقادهای بهجا و جلوگیری از گفتوگوهای واقعی به کار میرود.
قدردانی بهعنوان ابزار کنترل
زمانی که از قدردانی برای ساکتکردن شکایتها، بیاهمیت جلوهدادن نارضایتیها یا تثبیت نابرابریها استفاده میشود، نوعی سوءاستفاده شکل میگیرد. این استفاده ممکن است آگاهانه یا ناآگاهانه باشد.
مثلاً وقتی کسی از خستگی کاری میگوید و پاسخی که میشنود این است: «حداقل شغل داری»، یا مادری که احساس فشار میکند و با جمله «خیلیها آرزو دارند بچه داشته باشند» ساکت میشود. اینگونه حرفها، احساس گناه را جایگزین ابراز نیاز یا ناراحتی میکنند.
قدردانیِ تحمیلی
این نوع قدردانی معمولاً در دو شکل ظاهر میشود:
۱. قدردانی نمایشی (بیاختیار):
زمانی که افراد احساس میکنند باید قدردان باشند، حتی زمانی که شرایط واقعاً دشوار است. مثلاً به مادری که تازه فرزندی به دنیا آورده اما از کمخوابی و نبود حمایت خسته است، گفته میشود: «قدر این لحظات رو بدون.»
۲. قدردانی فریبنده (تلقینی):
در این حالت، از دیگران انتظار میرود بابت چیزهایی قدردان باشند که در واقع، جایگزین نیازهای واقعی است. مثل کارفرمایی که میخواهد کارمندان بهخاطر «میوه رایگان» در محل کار خوشحال باشند، در حالی که حقوقشان پایین است. یا شریکی که بابت کمک اندک در کارهای خانه، انتظار تشکر دائمی دارد.
در هر دو شکل، قدردانی به جای ابراز نیاز، به عاملی برای سرکوب احساسات تبدیل میشود.
کجا این اتفاقها میافتد؟
در روابط شخصی: افراد ممکن است با گفتن «باید شکرگزار باشم» احساسات واقعی خود را نادیده بگیرند، مثلاً مادری که نیازهایش را فدای فرزندش میکند اما نمیتواند لب به شکایت بزند.
در ساختارهای اجتماعی: به گروههای محروم گفته میشود به جای مطالبه عدالت، از پیشرفتهای اندک خوشحال باشند، مثلاً به سیاهپوستان آمریکایی گفته میشود: «قبلاً که اوضاع خیلی بدتر بود.»
در محیط کار: از قدردانی برای توجیه اضافهکاری بدون دستمزد یا محیط سمی استفاده میشود، مثل کارآموزی که به او گفته میشود: «باید بابت این تجربه خوشحال باشی.»
چرا این نوع قدردانی خطرناک است؟
چنین قدردانیای:
درد و رنج واقعی را نادیده میگیرد.
باعث میشود افراد احساسات منفی خود را سرکوب کنند.
منجر به فرسودگی، رنجش و احساس گناه میشود.
نابرابریها را تثبیت و بحث درباره عدالت را خنثی میکند.
ابراز نیاز را نشانه ناسپاسی جلوه میدهد.
راهکارها: چطور قدردانی سالم را بازگردانیم؟
احساسات را بپذیرید: کسی میتواند هم قدردان باشد، هم دلخور. مثلاً از کمک دوستی تشکر کند ولی همچنان ناراحت باشد که دیر رسیده.
مقایسه نکنید: جمله «ممکن بود بدتر باشد» اغلب آسیبزننده است.
سوال درست بپرسید: بهجای «چرا قدردان نیستی؟» بپرسید: «چه کمکی میتونه الان برات مفید باشه؟»
فضای انتخاب بدهید: مثلا بپرسید «فکر میکنی مرور چیزهای مثبت الآن کمکت میکنه؟» نه اینکه بگویید: «باید قدردان باشی.»
قدردانی واقعی باید پلی برای گفتوگو و همدلی باشد، نه ابزاری برای ساکتکردن. قدردانی سالم ما را به سکوت وانمیدارد، بلکه کمک میکند از جایگاه قدرت درونی، صدایمان را به گوش دیگران برسانیم.