گلستان- نویسنده رمان روانشناختی «صدایم را میشنوی؟»، معتقد است: با انتشار کتاب میخواستم مسائل مهمی که در زندگی روزمره به آنها توجهی نمیشود را در قالب کلمات به مخاطب انتقال بدهم و خودم و بقیه را به فکر کردن وادار کنم. در واقع فکر میکنم این کتاب برای کسانی که از اندیشیدن هراسی ندارند، مناسب است.
به گزارش پایگاه خبری پهنه پرواز به نقل از سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – سید حسن حسینینژاد: آشنایی و آگاهی و تلاش برای درک بهتر روانشناسی و مسائل روانشناختی برای بسیاری از نویسندگان، موهبتی بزرگ و قابل توجه است و بینشی ارزشمند را درباره چگونگی کارکرد ذهن انسان به آنها میبخشد و کمک شایانی به خلق اثری قابل توجه میکند.
علاوه بر این، بسیاری از تئوریها و آزمایشهای روانشناختی، راه خود را به چشمانداز فرهنگی جوامع باز میکنند و به انتظارات مخاطبین از داستانها و معنای واقعگرایی در آثار داستانی شکل میدهند.
به همین خاطر، داشتن دانش و درکی کلی درباره شناخته شدهترین موارد تحقیقی و تئوریهای روانشاختی برای نویسندگان ضروری به نظر میرسد. تئوریهایی که اغلب مخاطبین به گونهای با آنها آشنا هستند و به خلق فضاهای هنری برای به وجود آمدن آثار و داستانهای جدید کمک میکنند.
با توجه به این اندیشه و رویکرد، به تازگی و به همت انتشارات نسل روشن، رُمان «صدایم را میشنوی؟» به قلم پریناز حسنپور، نوقلم گرگانی و گلستانی در ۱۴۰ صفحه و شمارگان یکصد جلد روانه بازار نشر شده و نظرها را به خود جلب کرده است.
به بهانه قلمی کردن این رُمان روانشناختی با پریناز حسنپور که متولد ۱۳۷۷ و دانش آموخته رادیولوژی و مأنوس با کتاب و کتابخوانی است به گفتوگو نشستیم و او درباره نخستین کتابش و بازخوردها و دیگر آثار در دست انتشارش و جهان نوشتن مطالبی خواندنی را مطرح کرد که در ادامه از نظر مخاطبان میگذرد.
در کنار هنر داستاننویسی، خلق رمان روانشاختی آگاهی و آشنایی ویژهای را میطلبد، چه شد این فضا را انتخاب کردی؟
من از ۱۵ سالگی شروع به مطالعه کتابهایی کردم که موضوعات روانشناختی داشتند. همچنین به بررسی مسائل بنیادین فلسفی و چرایی و چگونگی زندگی میپرداختند، مشغول و سرگرم شدم.
همچنین علاقهام در مطالعه کتاب به سمت ارتباط مسائل فیزیک کوانتوم و فرکانس فکر انسان و نحوه کارکرد انرژیهای بدن و سبکهای مختلف مدیتیشن و … رفت و همچنان ادامه دارد.
در مجموع این تجربهها در کنار هم به من انگیزه و آشنایی داد که در این حوزه قلم زده و دست به تجربه بزنم.
- درباره رمان «صدایم را میشنوی؟» بگویید.
«صدایم را میشنوی؟»، یک رمان با موضوع روانشناختی بوده و درباره مادری است که با فرزند خیالیاش (فرزندی که هنوز هیچ وجود خارجی ندارد) حرف میزند.
در فصلهایی از کتاب شاهد حرفهای مادر با فرزند هستیم و او درباره انسان و احساساتش، عشق، خدا، فلسفه پوچی و نیستی و … سخن میگوید.
در واقع مادر فرزندش را یک موجود فرازمینی تصور میکند که قرار است به روی کره زمین بیاید و حالا مادر تصمیم گرفته درباره ویژگیهای انسانها و سیاره زمین اطلاعات و تجربیاتش را با فرزندش به اشتراک بگذارد.
او در جایی به فرزندش میگوید: وقتی به کره زمین برسی با موضوعات عجیب و جالبی روبهرو میشوی؛ مثلاً اینکه همه ویژگیها به صورت متضاد درون انسان وجود دارند و انسانها باید خودشان یکی از این ویژگیها را بیدار کنند و اگر زمانی اشتباه انتخاب کردن برچسب «آدم بدی بودن» را به آنها نزنیم. یا مثلاً انسانها سعی دارند به تو بگویند که هیچوقت دروغ نمیگویند در صورتیکه آنها حتی درباره واژه دروغ هم به تو دروغ میگویند.
همچنین با فرزند درباره رها و آزاد زیستن حرف میزند و میگوید من دلم میخواد حتی اسمت را هم خودت انتخاب کنی و از طرف من هیچ تحمیلی به تو وارد نشود.
در باقی فصلها هم سعی کردم زندگی مادر و فرزند را توصیف کنم و چالشها و مسائلی که سر راهشان قرار میگیرد را محور قرار بدهم.
- انگیزهات از نوشتن رمان «صدایم را میشنوی؟» چه بود؟
راستش زمانی که شروع به نوشتن این کتاب کردم تصمیمی به نوشتن یک کتاب نداشتم! در واقع تمام ذهنیات و تصوراتم را روی کاغذ آوردم و بعدش تصمیم به خلق شخصیتهایی گرفتم و این ذهنیات را در فکرشان پرورش دادم و داستانشان را شکل دادم.
جا دارد اشاره کنم که نوشتن کتاب «صدایم را می شنوی؟» حدوداً یک سال طول کشید و آن را ۴ سال پیش و در سن ۲۲ سالگی به پایان رساندم.