روانشناسی سلامت با مطالعه فرایندهای روانشناختی در سلامت، بیماری و سیستم مراقبتهای بهداشتی مرتبط است. روانشناسان سلامت عوامل رفتاری مرتبط با سالم ماندن را مطالعه میکنند و بررسی میکنند که چه طور میتوان به بهبود کیفیت زندگی و بهزیستی-شان بیماران با مشکلات سلامت، کمک کرد. آنها همچنین افراد را در محیطهای تحقیقات تجربی، مورد بررسی قرار می دهند، همراه با برخی گروهها در محیط زندگی واقعی کار می-کنند و تعاملات بین متخصصان سلامت و بیماران را در سیستم مراقبتهای بهداشتی مورد مشاهده قرار میدهند. یافته های حاصل از پژوهشهای بنیادین توسط روانشناسان سلامت، در محیطهای بسیاری اعم از بخش مراقبتهای اولیه و بیمارستانهایی با خدمات بهداشتی شهری کاربرد دارند و از فنون مداخله ای مختلف مانند آموزش بهداشت، آموزش و درمان شناختی رفتاری استفاده میکنند.
روانشناسی سلامت یکی از رشتههای فرعی به سرعت در حال رشد در روانشناسی است و نظریه های مختلف از روانشناسی شخصیت، روانشناسی اجتماعی، روانشناسی رشد و روانشناسی زیستی را به کار میبرند تا چگونگی تأثیر عوامل روانشناختی بر سلامت را درک کرده و توضیح دهند. بهویژه، نظریه های روانشناسی اجتماعی در تنظیم رفتار، در پیشبرد این هدف مهم بوده و برای درک چرایی و چگونگی انتخاب اهداف سلامت توسط مردم و راهبردهای به کار گرفته شده برای رسیدن به این اهداف نقش دارند (Mann et al. 2013). به طور مشابه، مدلهای خود تنظیمی که برای توضیح پاسخهای انطباقی به تهدید ایجاد شده اند، در شکل های مختلف، واکنش به تهدید اهداف سلامت را توضیح میدهند (De Ridder and De Wit, 2006). این نظریه ها بر مشکلاتی تمرکز دارند که زمانی به وجود میآیند که افراد در راه رسیدن به اهداف بلند مدت، درگیر نیازهای فوری میشوند که می توانند در تقابل با سرمایه گذاری بلندمدت برای سلامت باشند. این نظریه های اختصاصی تر جایگزین مدل عمومی زیستی روانی اجتماعی[۲] شدهاند (Schwartz, 1982) که در کارهای قبلی استفاده میشد، اما برای پژوهش و عمل با مشکلاتی روبه رو بوده است.
کلمه «روانشناسی سلامت» برای اولین بار توسط ماتارازو[۳] در سال ۱۹۸۰ به کار گرفته شد. او روانشناسی سلامت را به این صورت تعریف کرده است: مجموعه ای از کمک های آموزشی، علمی و حرفه ای خاص مربوط به رشته روانشناسی که به منظور ارتقاء و حفظ سلامت، پیشگیری و درمان بیماریها و شناسایی عوامل مرتبط به علل و تشخیص سلامت، بیماری و اختلال در عملکرد مرتبط انجام میشوند. روانشناسی سلامت از سایر رشته های مرتبط مانند روانشناسی بالینی و طب رفتاری با تمرکز بر سلامت جسمی (به جای ذهنی) و جهتگیریاش بر جنبه های رفتار سلامت (به جای دارو) متمایز شده است. طبق تعریف ماتارازو، حوزه های اصلی روانشناسی سلامت به صورت زیر مشخص می شوند: ۱) ارتقاء و حفظ سلامت، ۲) پیشگیری و درمان از بیماریها (مزمن)، ۳) علت شناسی و عوامل مرتبط با تشخیص سلامت و بیماری. یکی دیگر از حوزههای مهم مرتبط با روانشناسی سلامت با عنوان ۴) رفتار بیمار در سیستم مراقبتهای بهداشتی بیان شده است.
ارتقاء و حفظ سلامت
عوامل مربوط به سبک زندگی مثل پنج عامل طلایی غذا خوردن، سیگار کشیدن، استفاده از الکل، ورزش کردن و خوابیدن که کاملاً با سلامت مرتبط میباشند، از موضوعات مهم روانشناسی سلامت محسوب می شوند. تخمین زده میشود این رفتارهای مرتبط با سلامت، نیمی از ۱۰ علل اصلی مرگ زودرس در کشورهای توسعه یافته را شامل میشوند (معروفترین آنها بیماریهای قلبی عروقی و سرطان هستند). در حالی که تا نیمه اول قرن بیستم، بیماریهای عفونی از علل اصلی مرگ و میر به شمار میرفتند، در حال حاضر بیماری-های مرتبط با سبک زندگی بیشترین نقش را در مرگ و میر ایفا میکنند. گرچه عوامل بسیاری در ایجاد این بیماریها دخالت دارند، اما مشخص شده است که سبک زندگی سالم، موضوع کلیدی برای کاهش بروز این شرایط است.
مفهوم رفتار سلامت به عنوان رفتارهایی که با سلامت مرتبط هستند، هم از این نظر که می-توانند برای سلامت، خطر محسوب شوند (مثل سیگار کشیدن) و هم از این نظر که میتوانند سلامت را ارتقاء دهند (مثل خواب کافی)، شناخته میشود. این مفهوم در دهه ۱۹۶۰ در یک مطالعه اپیدمیولوژیک در بین ۷۰۰۰ بزرگسال ساکن در منطقه آلامدا (ددر کالیفرنیا، آمریکا) ایجاد شد و نشان دادند که رفتارهایی مثل از لحاظ جسمی فعال نبودن، حذف صبحانه یا به طور منظم نوشیدن بیش از پنج واحد الکل در یک جلسه، پیش بینی کننده مرگ و میر بودند (Belloc, 1973). رفتار سلامت به این صورت نیز تعریف شده است: هر گونه فعالیتهای انجام شده به منظور پیشگیری از بیماری یا تشخیص آن در مرحله بدون علامت، توسط فردی که باور دارد خودش سالم است (Kasl and Cobb, 1966).
نکته مهم این است که فعالیتهایی که از دیدگاه پزشکی با سلامت مرتبط هستند، ممکن است از دیدگاه افراد با سلامت مرتبط نباشند. افراد سیگار میکشند زیرا آن را آرامبخش تصور میکنند، یا غذاهای چرب میخورند زیرا از طعم و مزه آن لذت میبرند. این افراد لزوماً به این دلیل که میخواهند ناسالم رفتار کنند، درگیر این رفتارها نمیشوند. به طور مشابه، مردم ممکن است به دلایلی غیر از نگرانی برای سلامتیشان، درگیر رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت شوند، برای مثال ورزش کنند، زیرا از فعال بودن بدنی لذت میبرند. یک موضوع بسیار مهم در تحقیقات رفتار سلامت، فهم بهتر عوامل مرتبط با عدم انجام رفتارهایی است که برای سلامت افراد مفید است. حتی زمانی که مردم تمایل واقعی به سالم ماندن دارند، اغلب رفتارهای مورد نیاز برای رسیدن به اهداف سلامتیشان را از خود نشان نمیدهند. «شکاف قصد -رفتار» (Sheeran, 2001) یکی از مفاهیمی است که به طور گسترده شناخته شده است و توضیح میدهد چرا مردم با این که قصد دارند سالم باشند، بیشتر اوقات و به دلایل مختلف با مشکلات جدی در انجام این رفتارها مواجه میشوند، مانند دست کم گرفتن مؤلفه تلاش است که مرتبط با رفتار بر اساس قصد است، عدم برنامه ریزی فعالیتها که برای انجام هر کاری مورد نیاز است، یا فراموش کردن اقدام به انجام کاری خاص، زمانی که اشتغال ذهنی با سایر فعالیتها وجود دارد. لازم به ذکر است که مفهوم رفتار سلامت، سیال است و فعالیتهایی را که شامل میشود که به عنوان تابعی از دانش پزشکی میتوانند متفاوت باشند. برای مثال، استفاده از کاندوم در زمان سکس با فردی که از لحاظ تاریخچه جنسی ناشناخته است، تنها بعد از شیوع ویروس نقص سیستم ایمنی انسان/ سندرم نقص ایمنی اکتسابی (AIDS) در دهه ۱۹۸۰، به عنوان یک رفتار سلامت پیشگیرانه مطرح شد.
به غیر از پنج رفتار کلاسیک سلامت که قبلاً به آنها اشاره کردیم (غذا خوردن، سیگار کشیدن، مصرف الکل، ورزش و خواب)، امروزه، رفتار جنسی امن، استفاده از کرم ضد آفتاب، رانندگی معقول، بستن کمربند ایمنی و رسیدگی به دندانها نیز به عنوان رفتارهای مرتبط با سلامت در نظر گرفته میشوند، البته این مفاهیم باز هم میتوانند با توجه پیشرفت دانش پزشکی، تغییر یابند.
رفتارهای سلامت عمدتاً از منظر مدلهای شناختی اجتماعی مانند مدل باور سلامت[۴] و تئوری رفتار طرح ریزی شده[۵] مورد مطالعه قرار گرفته اند. در این مدل ها بر باورهایی که افراد در مورد پیامدهای رفتارشان دارند، به عنوان عامل اصلی رفتار سلامت، تأکید میشود (Armitage and Conner, 2000). این باورها صفات نسبتاً باثباتی هستند که به طور بالقوه میتوانند بر رفتار تأثیر گذارند، گرچه قابلیت تغییر را دارند. مدل هایی که تاکنون به کار گرفته شده اند، بر اساس اصل انتظار- ارزش[۶] قرار دارند: انتظار این که یک عمل به یک نتیجه خاص منجر شود و ارزشی که به آن نتیجه داده میشود؛ بنابراین این مدل ها تأکید میکنند که افراد درگیر تصمیم گیریهای منطقی و آگاهانه در مورد گزینه های مختلف هستند.
بیشترین مدل شناختی-اجتماعی مورد استفاده، نظریه رفتار طرحریزی شده[۷] است که حمایت تجربی قابل ملاحظه ای نیز به دست آورده است، گرچه ثابت شده است توضیح قصد انجام رفتارهای سلامت (۳۹% از واریانس در قصدمندی)، از پیش بینی رفتارهای سلامت واقعی (۲۱% در موارد گزارش های عینی و ۳۱% در موارد گزارش های ذهنی) راحتتر است (Armitage and Conner, 2001). پژوهشها در مدلهای شناختی- اجتماعی منجر به ایجاد مداخلاتی (برای مثال آموزش سیستمهای مراقبت اولیه) شدند که از راهبردهای ارتباط قانع کننده[۸] برای تغییر باورهای سلامت استفاده میکنند و البته اغلب آنها نتایج ناامیدکنندهای داشتند. چند استراتژی مداخله مؤثر وجود دارد که به مردم کمک میکند تا مقاصدشان[۹] را برای تغییر رفتار سلامت تنظیم کنند. هر چند که این استراتژیها با هدف حمایت از مردم برای اجرایی کردن مقاصدشان، نتایج متوسطی داشتند، حتی زمانی که این اطلاعات برای نیازهای خاص مردم و بسته به مرحله تغییری که در آن قرار دارند، طراحی شده بود (Weinstein et al., 1998). یک مورد استثنای خاص و موفق، مداخلاتی هستند که نیت های اجرایی [۱۰] را مورد مداخله قرار می دهند (Gollwitzer, 1999).
نیت های اجرایی مشخص میکنند رفتار در نظر گرفته شده (قصد شده)، کی، کجا و چگونه باید انجام شود با در نظر گرفتن یک طرح اگر-پس شانس این که مردم فرصتهای عمل را تشخیص دهند افزایش مییابد، در غیر این صورت ممکن است زمانی که یک کاهش موقت در انگیزه برای عمل تجربه شود، انجام عمل فراموش شود. نسلهای جدید مدلهای رفتار سلامت، از مدل های شناخت اجتماعی جدا شده اند و منعکس کننده این موضوع هستند که رفتار سلامت، همیشه منطقی و آگاهانه نیست، بلکه به وسیله عادات، تکانه ها یا هیجان ها اداره میشود (Hofmann et al., 2008).
تا به امروز، این رویکردهای جدید، تشخیص دادند که مداخلات با هدف بهبود رفتار سلامت باید ماهیت رفتارهای سلامت و استراتژیهای اجرایی را در نظر بگیرند؛ این که تلاش زیادی برای حمایت افرادی که منابع کافی برای تغییر رفتار خود در جهت مورد نظر ندارند، لازم نیست (Marteau et al., 2012). صرفنظر از رویکردهای مختلف که معمولاً استفاده میشوند، ارتقای سلامت در مدلهای رفتاری به پیشگیری اولیه از هر نوع بیماری مربوط میشود که به علت درگیر شدن در رفتارهای بهداشتی مخاطره آمیز است و بنابراین تدابیری را به کار میگیرند که شانس رشد و پیشرفت یک مشکل سلامت را کاهش دهند (Kaplan, 2000: p. 382).